26 - برادران رسول خدا (ص ) - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن مرد، سخت تحت تاءثير بزرگوارى امام قرار گرفت ، و به پيش آمد و بين دو چشم امام را بوسى د و عرض كرد:

(( بلكه من سخنى به تو گفتم كه در تو نبود، ومن سزاوار به آن سخن هستم )) به اين ترتيب امام سجاد(ع ) درس بردبارى و حفظ رابطه خوى شاوندى و كنترل خشم را به ما آموخت .

26 - برادران رسول خدا (ص )

اصحاب در محضر رسول اكرم اسلام (ص ) بودند، در ضمن سخن ، عرض ‍ كردند: (( آيا ما برادران توايم اى رسول خدا ؟! )) .

آنحضرت فرمود: (( نه ، شما اصحاب من هستيد، ولى برادران من كسانى هستند كه بعد از من مى آيند و به من ايمان مى آورند، در حالى كه مرا نديده اند )) .

سپس فرمود: (( براى عمل صالح هر فردى از آنها پنجاه برابر پاداش عمل صالح شما داده مى شود )) .

اصحاب عرض كردند: (( نجاه نفر از خودشان ؟ )) فرمود: (( نه پنجاه نفر از شما )) .

آنها سه بار اين سؤال را كردند، پيامبر (ص ) همين جواب را داد، سپس به علت پاداش پنجاه برابر آنها اشاره كرده و فرمود:

لانّكم تجدون على الخير اعوانا: (( اين بخاطر آن است كه شما داراى شرائطى هستيد كه آن شرائط شما را در كارهاى خير يارى مى كند )) (مانند حضور پيامبر (ص ) على (ع ) و نزول وحى و... .

27 - بياد ابوطالب (ع )

يك سال مردم مدينه به خشك سالى شديدى افتادند، بيشتر سرمايه زندگى آنها همان كشاورزى بود، و با نيامدن باران ، خطر جدّى قحطى آنها را تهديد مى كرد، به حضور پيامبر (ص ) آمده و تقاضاى دعاى استسقاء كردند، و آنحضرت از درگاه خدا، طلب باران كرد، طولى نكشيد ابرهاى متراكم بر آسمان مدينه سايه افكندند.

اما شايد بارندگى به گونه اى بود كه خانه هاى خشت و گلى مدينه در معرض ‍ خراب شدن قرار گرفت .

پيامبر (ص ) به دعا و راز ونياز پرداخت و عرض كرد: الهم حوالينا لا علينا: (( خداوندا! اين باران را بر اطراف مدينه (كشتزارها) بباران نه بر خانه هاى ما )) .

پس از اين دعا، توده هاى متراكم ابر، از بالاى سر مدينه به اطراف پراكنده شدند، و پيرامون مدينه به گردش در آمدند، و خورشيد بر مدينه تابيد، و باران بسيار بر كشتزارها و باغها باريد، همه مردم از مؤمن و كافر، اين ماجرا (و استجاب دعاى رسول اكرم (ص ) را ديدند.

پيامبر (ص ) خنديد به گونه اى كه دندانهاى آسيايش آشكار شد، فرمود: (( جاى ابوطالب (پدر على (ع )) خالى كه چقدر عالى سخن مى گفت ! اگر او در اين مقطع ، زنده بود، چشمايش روشن مى شد، چه كسى در ميان شما سخن او را (كه قبلا در زمان حياتش به شعر گفته بود) مى خواند )) .

حضرت على (ع ) در ميان جمعيت برخاست ، عرض كرد: (( اى رسول خدا (ص ) گويا منظور شما اين اشعار (پدرم ) است كه گفت :


  • و ابيض يستسقى الغمام بوجهه
    يطوف به الهلاك من آل هاشم
    فهم عنده فى نعمة و فواضل


  • ثمال اليتامى عصمة للارامل
    فهم عنده فى نعمة و فواضل
    فهم عنده فى نعمة و فواضل



(( به به چه چهره نورانى (كه پيامبر (ص ) دارد) كه بوسيله آن از درگاه خدا طلب باران مى شود، او كه سرپرست يتيمان و بيوه زنان است )) .

گم گشگان بنى هاشم به گرد او (پيامبر) حلقه مى زنند و آنها به يمن وجود آن حضرت ، از نعمتها و الطاف ، بهره مند مى باشند).

/ 274