96 - پاسخ ابوذر به چهار سؤال - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زيرا سگ با چهار دست و پا راه مى رود و ناخنهاى دراز دارد، ولى من قامت راست دارم و روى دو پا راه مى روم و ناخونهايم پهن است ، ناطق هستم و خنده بر لب دارم ، پوست بدنم آشكار است ، ولى پوست بدن سگ بواسطه پشم بدنش پوشيده شده است ، بنابراين ، اين نشانه ها بيانگر آن است كه من با سگ فرق بسيار دارم به همين منوال بقيه ناسزاگوئيها را پاسخ داد، بى آنكه يك كلمه زشتى به كار برد.

گويند: هنگام وفات خواجه نصير، به او گفتند: اجازه بده جنازه تو را به نجف اشرف ببريم و آنجا دفن كنيم ، در پاسخ گفت : من از امام كاظم (ع ) خجالت مى كشم كه وصيت كنم جنازه ام را زا كاظمين (ع ) بيرون برند.

96 - پاسخ ابوذر به چهار سؤال

مردى نزد ابوذر آمد و چهار سؤال كرد و جواب آن را خواست ، او پرسيد:

1 چرا ما مرگ را دوست نداريم ، و از آن وحشت داريم ؟ 2 به نظر شما ورود ما بر خداوند (بعد از مرگ ) چگونه است ؟

3- مقام ما را در پيشگاه خدا چگونه مى بينى ؟ 4 با رحمت وسيع خدا، آيا ما مشمول رحمت الهى نمى شويم ؟ ابوذر در پاسخ سؤال اول گفت : زيرا شما دنيا را آباد كرده ايد و آخرت را ويران نموده ايد، از اين رو دوست نداريد از خانه آباد به خانه ويران برويد.

و در پاسخ سؤال دوم گفت : ورود نيكوكاران شما مانند ورود مسافر به خاندان خود مى باشد، ورود بدكاران شما مانند غلام فرارى است كه او را نزد آقايش برگردانند.

و در پاسخ سؤال سوم گفت : اعمال خود را بر قرآن عرضه كنيد، خداوند (در آيه 13 و 14 سوره انتطار) مى فرمايد:

انّ الا برار لفى نعيم و انّ الفجار لفى جحيم .

: (( نيكوكاران در نعمتهاى الهى هستند، و بدكاران در دوزخند. )) و در پاسخ سؤال چهارم گفت (خدا در قرآن آيه 56 سوره اعراف مى فرمايد:) انّ رحمة الله قريب من المحسنين .

: (( همانا رحمت خداوند به نيكوكاران ، نزديك است . ))

97 - نصيحت امام صادق (ع ) به غلام

امام صادق (ع ) به غلامى داشت كه هر گاه امام به مسجد مى رفت ، همراه امام بود و استر امام را نگه مى داشت تا امام از مسجد بيرون آيد، به اين ترتيب سعادت ملازمت با امام صادق (ع ) نصيب او شده بود.

اتفاقا در آن ايام ، جمعى از شيعيان خراسانى براى زيارت به مدينه آمده بودند، يكى از آنها نزد آن غلام آمد و گفت : من اموال بسيار دارم ، حاضرم بجاى تو غلامى امام كنم و تو صاحب همه آن اموال گردى ، نزد امام برو از او خواهش كن تا غلامى مرا بپذيرد، و سپس به خراسان برو و همه آن اموال مرا براى خود ضبط كن .

غلام به حضور امام صادق (ع ) آمد و عرض كرد:

فدايت شوم ، مى دانى كه خدمتكار مخلص هستم و سالها است بر اين خدمت مى گذرد، حال اگر خداوند خير و بركتى به من برساند، آيا شما از آن جلوگيرى مى كنيد؟ امام فرمود: اگر آن خير نزد من باشد به تو مى دهم ، و اگر ديگرى به تو رسانيد هرگز از آن جلوگيرى نخواهم كرد.

غلام قصه خود را با ثروتمند خراسانى بيان كرد.

امام فرمود: مانعى ندارد اگر تو بى ميل شده اى ، ولى او خدمت را پذيرفته است ، او را بجاى تو پذيرفتم و تو را آزاد نمودم . آن غلام براى خداحافظى نزد امام آمد و خداحافظى نمود، و حركت كرد كه برود، چند قدم كه برداشت ، امام (ع ) او را طلبيد و به او فرمود: (( به خاطر طول خدمتى كه نزد ما داشتى ، مى خواهم كه يك نصيحت به تو بكنم ، آنگاه مختار هستى ، آن نصيحت اين است كه وقتى روز قيامت شود، رسول خدا(ص ) به نور خدا چسبيده ، و على (ع ) به رسول خدا(ص ) چسبيده و ما امامان به اميرمؤمنان على (ع ) چسبيده ايم ، و

/ 274