80 - خاطره اى از جنگ جمل و شجاعت مالك اشتر - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

باز (( كريب )) فرياد زد: چه كسى به جنگ من مى آيد؟ اين بار (( حاديث بن جلاح )) به جنگ او رفت ، او نيز بدست كريب كشته شد.

براى بار سوم ، او فرياد زد: كيست به جنگ من آيد؟ اين بار (( عابد بن مسروق )) به جنگ او شتافت ، عابد نيز به دست او كشته شد.

كريب كه با كشتن آنها، مغرور و مست شده بود، جنازه آن سه نفر شهيد را روى هم گذاشت و بالاى آن سه جنازه رفت و ايستاد و فرياد زد من يبارز؟ (( كيست به جنگ با من بيايد؟ )) امام على (ع ) از صف خارج شد و به سوى او تاخت و فرياد زد: (( واى بر تو اى كريب ، من تو را از عذاب سخت الهى بر حذر مى دارم و به سوى سنّت خدا و رسولش دعوت مى كنم ، واى بر تو، معاويه تو را بر آتش دوزخ وارد نكند (بيا و هم اكنون نيز مى توانى به سوى حقّ بپيوندى و نجات يابى .) كريب كه مست غرور و تكبّر بود در پاسخ اين نداى پر مهر على (ع ) گفت : (( از اين گونه گفتار تو بسيار شنيده ام ، ما نيازى به اين گفتار نداريم ، اگر مى خواهى به پيش بيا، چه كسى است كه شمشير برّان مرا بخرد، شمشيرى كه اين (جنازه ها) اثر او است ؟ )) امام على (ع ) در حالى كه مى گفت : لاحول و لا قوة الا بالله ، به سوى كريب حركت كرد، هنوز او در جاى خود نجنبيده بود چنان ضربتى بر او زد كه هماندم كشته شد، و به زمين افتاد و در خون كثيف خود غلطيد.

آنگاه امام على (ع ) در برابر سپاه معاويه ، فرياد زد: چه كسى به جنگ من مى آيد؟ شخصى بنام (( حارث بن وداعه )) به جنگ على (ع ) آمد، طولى نكشيد كه بدست آن حضرت كشته شد.

بار ديگر على (ع ) فرمود: چه كسى به جنگ من مى آيد؟ اين بار، (( مطاع بن مطلب عنسى )) به ميدان آمد و هماندم بدست امام على (ع ) كشته شد.

امام بار سوم فرياد زد: چه كسى به جنگ من مى آيد؟، هيچكس جواب امام را نداد، امام على (ع ) آيه 194 سوره بقره را خواند، كه مفاد آن آيه اين است كه در برابر تجاوز متجاوزان بايد مقابله به مثل و قصاص كرد، و خداوند يار و ياور پرهيزكاران مى باشد.

در اين ميان عمروعاص به معاويه گفت : اكنون فرصت خوبى بدست آمده ، على (ع ) سه نفر از شجاعان و قهرمانان را كشته است (و خسته شده و تو تازه نفس هستى ) برخيز و به ميدان او برو، كه من اميدوارم بر او چيره گردى و خداوند تو را بر او پيروز گرداند.

معاويه در پاسخ به عمروعاص گفت :

والله لن تربد الا ان اقتل فتصيب الخلافة بعدى ، اذهب اليك عنّى فليس ‍ مثلى يخدع .

: (( سوگند به خدا تو چيزى جز اين نمى خواهى كه من با رفتن به ميدان على (ع ) كشته شود، و آنگاه بعد از من ، مقام خلافت را تصاحب كنى ، از من دور شو، مثل من گول حيله هاى تو را نمى خورد. )) براستى اين فراز تاريخى چه تابلو زيبائى است ؟ و چقدر عالى سيماى رعناى رهبر عادل و شجاع (على عليه السلام )، و چهره زشت حاكم ستمگر و دنيا طلب (معاويه ) را نشان مى دهد؟!

80 - خاطره اى از جنگ جمل و شجاعت مالك اشتر

در جنگ جمل كه در سال 35 هجرى در بصره ، بين سپاه طلحه و زبير با سپاه على (ع ) رخ داد، عمروبن يثربى از قهرمانان سپاه دشمن بود و چند نفر از ياران على (ع ) را به شهادت رسانده بود، و در عين حال عطش خونريزى ، و جنگ با پيروان على (ع ) را داشت ، و همچون غولى بى باك به ميدان مى تاخت .

يكبار با نعره هاى بلند به سوى ميدان آمد و مبارز طلبيد، مالك اشتر چون شير خشم آلود، به سوى او روان شد و سخت بر او حمله كرد، كه او با نيزه اش ، از اسب به زمين غلطيد، چون پيكر سنگينى داشت ، نتوانست فرار كند، گروهى كه مراقب حفظ جان او بودند، آمدند تا او را از دست مالك نجات دهند، در اين گيرودار يكى از سپاهيان على (ع ) بنام (( عبدالرّحمن بن طود )) ، به او حمله كرد و نيزه اى به او زد، او براى بار دوم ، نقش بر زمين شد، سپس يكى ديگر از سپاهيان على (ع ) پيشدستى كرد، و پاى او را گرفته ، كشان كشان او را به نزد على (ع ) آورد، او به تضرّع و زارى پرداخت ، و طلب عفو كرد، على (ع ) او را (كه مجروح بود) رها ساخت ، او خود را به قوم خود رساند، ولى بر اثر ضربات سنگينى كه خورده بود در بستر مرگ افتاد.

/ 274