شريح ، قاضى با سابقه بود، بسال 18 هجرى از جانب خليفه دوم قاضى كوفه گرديد، و همچنان در اين مقام بود تا سال 79 عصر حكومت حجاج بن يوسف كه از قضاوت استعفا داد، بنابراين 61 سال قضاوت كرد و سرانجام در سال 87 يا 97 و 99 در حالى كه سن او بيش از صد سال شده بود، از دنيا رفت .در عصر خلافت امام على (ع ) در يكى از قضاوتها، قضاوت خلاف شرع كرد، امام على (ع ) او را مورد انتقاد قرار داد و به او فرمود: (( سوگند به خدا تو را به (( بانقيا )) (روستائى در نواحى فرات كوفه ) دو ماه تبعيد مى كنم تا در آنجا بين يهود قضاوت كنى . )) ولى در همان ايام ، امام على (ع ) به شهادت رسيد.وقتى كه مختار در سال 67 هجرى روى كار آمد، شريح را طللبيد و به او گفت : امام على (ع ) در فلان روز به تو چه گفت ؟ شريح جريان تبعيد را بازگو كرد.مختار گفت ، سوگند به خدا نبايد در كوفه بمانى به روستاى (( بانقيا )) برو و در آنجا بين يهوديان قضاوت كن ، او به آنجا تبعيد شد و دو ماه بين يهود قضاوت كرد و سپس بازگشت .
176 - نگهدارى پاداش الهى
ابراهيم يكى از پسران پيامبر(ص ) بود كه مادرش (( ماريه قبطيه )) نام داشت ، ابراهيم در سال هشتم هجرت در مدينه متولد شد و در سال دهم در حالى كه حدود يكسال و ششماه عمر كرده بود از دنيا رفت .هنگامى كه ابراهيم از دنيا رفت ، تصادفا در آن روز خورشيد گرفت ، مردم گفتند: گرفتن خورشيد به خاطر مرگ ابراهيم است .پيامبر(ص ) به منبر رفت و فرمود: اى مردم ! خورشيد و ماه دو نشانه قدرت الهى هستند، كه به فرمان خدا سير مى كنند و بفرمان خدا گاهى گرفته مى شوند، و كسوف خورشيد ربطى به مرگ ابراهيم ندارد؛ هر گاه يكى از آنها گرفته شد نماز آيات بخوانيد (به اين ترتيب از پيدايش چنين خرافه اى جلوگيرى كرد.) سپس از منبر فرود آمد، و بدن ابراهيم را غسل داد و حنوط و كفن كرد و آنگاه جنازه او را برداشتند و به قبرستان بقيع بردند، و او را به خاك سپردند.مردم گفتند: پيامبر(ص ) بر اثر ناراحتى و بى تابى ، نماز ميّت را فراموش كرد، آن حضرت به طرف حاضران ايستاد و فرمود :اى مردم اكنون جبرئيل نزد من آمد و سخن شما را در غياب من ، به من خبر داد، شما مى پنداريد من نماز بر جنازه ابراهيم را به خاطر غم و اندوه و بى تابى فراموش كردم ، ولى گمان نادرست كرديد، زيرا خداوند...به من امر كرد كه بر جنازه شخصى كه نماز مى خواند (يعنى به حد شش سالگى رسيده كه عقل و درك نماز خوندان را پيدا كند) نماز بخوانم .
177 - نهى از ترك ازدواج
زنى به حضور امام صادق (ع ) آمد و گفت : (( من زن بى همسر هستم . )) امام فرمود: منظورت چيست ؟ او گفت : ازدواج نمى كنم و از آن دورى مى نمايم .امام فرمود: چرا؟