42 - عكس العمل امام على (ع ) و ابوبكر در مورد فاجعه شهادت مالك
هنگامى كه امام على (ع ) از جريان شهادت مظلومانه مالك ، و اسارت زنان خاندان او باخبر شد، بسيار رنجيده خاطر و اندوهگين گرديد، و گفت : انّا لله و انا اليه راجعون ، سپس در مرثيه او اشعارى خواند و با اين اشعار خود را به صبر و بردبارى ، دلدارى داد و آن اشعار اين است :
اصبر قليلا فبعد العسر تيسير و للمهيمن فى حالا تنانظر و فوق تدبيرنا لله بدبير
و كل امر له وقت و تقدير و فوق تدبيرنا لله بدبير و فوق تدبيرنا لله بدبير
: (( اندكى صبر كن كه بعد از دشوارى و رنج نوبت آسانى و آرامش فرا مى رسد و براى هر كارى وقت و اندازه است ، خداوند قادر به احوال ما آگاهى دارد، و بالاتر از تدبير ما تدبير الهى است . )) امام على (ع ) اين گونه از اين فاجعه دل خراش و غم انگيز مى سوخت ، ولى از سوى ديگر، هنگامى كه اين خبر به ابوبكر رسيد، موضوع را ناديده گرفت ، اينك جريان برخورد او را در اينجا بخوانيد:ابوقتاده انصارى جزء لشگر خالد بود، وقتى كه جنايت هولناك خالد را مشاهد كرد، بسيار رنجيده شد، سوار بر اسب خود شده و با شتاب خود را به مدينه رسانيد، و نزد ابوبكر رفت و همه جريان را به ابوبكر بازگو نمود.ابوبكر گفت : (( خالد به اموال و ثروت عرب ، با نيرنگ دستبرد زده و با فرمان من مخالفت كرده است . )) هنگامى كه خالد به مدينه آمد، عمر با او برخورد خشن كرد و به او اعتراض نمود، او به خانه ابوبكر رفت ، و با نيرنگ مخصوص به خود، عذرخواهى كرد، ابوبكر عذر او را پذيرفت و از قصاص او چشم پوشيد.
43 - توصيه مدرّس به دخترش
شهيد آيت الله سيد حسن مدرس ، نابغه جهاد و افشاگرى بر ضد ظلم و ستم ، و قهرمان شجاعت و شهامت ، در ماه رمضان 1356 قمرى در تبعيدگاه خود، كاشمر، توسط مزدوران رضاخان ، مسموم و به شهادت رسيد، در حالى كه حدود 70 سال داشت ، قبر شريفش در كاشمر (از شهرهاى خراسان ) مزار مسلمين است .گفتنيها و حكايات در رابطه با اين مرد بزرگ ، بسيار است ، از جمله اينكه : در پشت صفحه اول قرآنى كه از او به يادگار مانده ، و نزد نوه اش نگهدارى مى شود، به خط خود، خطاب به دخترش چنين نوشته :(( اى فاطمه بگيم ! تو را به سه مطلب ، توصيه مى كنم :1 نماز و قرآن را بخوان 2 براى پدر و مادرت دعا كن 3 در زندگى قناعت داشته باش . )) يك نصيحت ز سر صدق جهانى ارزد بشنو ار در سخنم بهره جسمانى نيست
44 - درجه پاداش پيروى از خدا و رسول
شخصى به حضور رسول خدا(ص ) آمد و گفت : اى رسول خدا!! تو در نزد من محبوبتر از خودم ، و محبوبتر از فرزندانم هستى ، هر گاه در خانه ام هستم ، ياد تو از آشيانه قلبم نمى رود، تا از خانه بيرون آيم و تو را زيارت كنم ، ولى وقتى كه به ياد مرگ مى افتم با خود مى گويم من پس از مرگ (فرضا اگر) وارد بهشت شوم ، تو را نمى بينم زيرا مقام تو بسيار ارجمند است ، و با پيامبران در درجات بالاى بهشت هستيد (از اين رو اندوهگين هستم كه بعد از مرگ ترا نمى بينم ) و اگر اهل جهنم باشم كه تكليفم روشن است .رسول خدا (ص ) سخنى نگفت هماندم جبرئيل نازل گرديد و اين آيه (69 نساء) را نازل كرد:و من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين