روزى انس بن مالك ، صحابى معروف پيامبر اسلام (ص ) در بصره تدريس حديث مى كرد، و شاگردان بسيار به دورش حلقه زده بودند يكى از شاگردان پرسيد: ما شنيده ايم آدم با ايمان بيمارى (( برص )) (پيسى ) نمى گيرد، ولى علت چيست كه شما مبتلا به اين بيمارى هستى و لكه هاى سفيد اين بيمارى را در شما مشاهده مى كنم .انس بن مالك از اين پرسش ، رنگ برنگ شد و قطرات اشك از چشمانش سرازير گرديد و گفت : (( آرى ، نفرين بنده صالح مرا مبتلا به اين بيمارى كرده است . )) حاضران تقاضا كردند تا جريان آن را بازگو كند، انس بن مالك چنين گفت :(( با جمعى در محضر رسول خدا(ص ) بوديم ، فرش مخصوصى از يكى از روستاهاى مشرق زمين به حضور آن حضرت آوردند، آن حضرت آن را پذيرفت ، آن را در زمين پهن كرديم و جمعى از اصحاب به امر آن حضرت بر روى آن نشستيم ، على بن ابيطالب (ع ) نيز بود، آنگاه على (ع ) به باد امر كرد، آن فرش از زمين برخاست و به پرواز درآمد و همه ما را كنار غار اصحاب كهف پياده نمود.على (ع ) به ما فرمود: برخيزيد و بر اصحاب كهف سلام كنيد، اصحاب از جمله ابوبكر و عمر يكى يكى سلام كردند ولى جواب سلام را نشنيدند.