امام باقر عليه السّلام فرمود: هنگامى كه روز قيامت برپا مى شود (و محاكمه و باز خواست انسانها شروع مى گردد) انسانى را مى آورند و به او گفته مى شود: احتجّ (براى نجات خود، احتجاج كن و دليل بياور).او در پاسخ گويد: (( خداوندا مرا آفريدى و هدايت كردى و رزق و روزى و امكانات مرا گسترده و وسيع نمودى ، و من نيز از اين امكانات (حسن استفاده كردم ) و نسبت به انسانها برخورد نيك نمودم ، به آنها بخشيدم ، و بر آنها آسان گرفتم و به آنها كمك كردم ، به اميد اينكه امروز (كه روز قيامت است ) مرا مشمول رحمت خود قرار دهى و بر من آسان گيرى و به زندگى من وسعت بخشى )) .خداوند (به فرشتگان رحمت ) خطاب مى كند: صدق عبدى ادخلوه الجنة : (( بنده من راست مى گويد، او را وارد بهشت كنيد )) به قول سعدى :
به دختر چه خوش گفت بانوى ده همه وقت ، پر دار مشك و سبوى به دنيا توان آخرت يافتن بزر پنجه شير برتافتن
كه روز نوا، برگ سختى بنه كه پيوسته در ده روان نيست جوى بزر پنجه شير برتافتن بزر پنجه شير برتافتن
189 - توجه پيامبر (ص ) به بيماران دور افتاده
در روايت آمده : رسول خدا(ص ) با جمعى از اصحاب خود، در خانه اش غذا مى خوردند، سائلى معول و فلج به در خانه آنحضرت آمد، پيامبر (ص ) به او اجازه ورود داد، وقتى وارد شد چون نمى توانست بنشيند، پيامبر (ص ) او را روى زانوى خود نشاند و نگهداشت و سپس به او فرمود: (( از غذا بخور )) .مردى از قريش كه در مجلس حاضر بود، از ديدن اين بيمار مفلوك ، اظهار تنفّر و انزجار كرد، مدتى نگذشت كه همين قريشى مغرور به همين درد، مبتلا شد و جان سپرد.نيز نقل شده : پيامبر (ص ) غذا مى خورد، در اين هنگام ، سياه چهره اى كه بيمارى آبله گرفته بود، و پوست زخمهاى آبله بدنش جدا شده بود، به حضور رسول اكرم (ص ) آمد، او نزد هر شخصى مى نشست ، آن شخص از نزد او برمى خواست و به كنار مى رفت .پيامبر (ص ) برخاست و او را در بغل دست خود نشاند و احترام شايانى به او نمود بهتر آن است كه اين داستان را با شعر ذيل پايان دهم :
من روى نديدم بهمه كشور خوبى كه خوبتر از طلعت زيباى تو باشد
كه خوبتر از طلعت زيباى تو باشد كه خوبتر از طلعت زيباى تو باشد