3 - آخرين گفتار شهيد شيخ فضل اللّه نورى - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ابوزد، قبل از انكه به اسلام گرويده شود، از روى فكر و انديشه ، در يافته بود كه بت پرستى و خرافه گرايى ، غلط است ، و با آن مبارزه مى كرد، روزى در مكه بانويى را ديد كه كعبه را طواف مى كند و با حضور خاصى دعا مين مايد و خواسته هايش را از خدا مى خواهد، ولى در آخر همه اين دعاها ا از (( نائله )) و (( اساف )) استمداد مى كند و با راز ونياز مى گويد: يا نائله و يا اساف . ابوذر كه از اين بيهوده گرائى سخت ناراحت شده بود، به صورت استهزاء به زن گفت : (( نائله را به عقد ازدواج اساف در آور )) .

زن ناراحت شد، و فرياد زد انت صابى : (( تو از دين ما خارج شده اى ، و راه انحراف را مى پيمائى )) .

در اين هنگام گروهى از جوانان قريش ، از فريادهاى آن زن ، تحريك شده و به سوى ابوذر آمده و آن جوانمرد را به جرم اينكه به دوبت نائله و اساف ، جسارت كرده ، به باد انتقاد گرفتم سر انجام دودمان بنى بكر آمده و او را يارى كردند و ابوذر را نجات داده و به حضور پيامبر (ص ) آوردند، و بفرموده رسول خدا (ص ) به محل سكونت طايفه خود (بنى غفار) رفت ، و در آنجا جلو كاروان تجارتى مشركان را مى گرفت و مى گفت (( نمى گذارم كالاهاى تان را از اينجا ببريد مگراينكه گواهى به يكتائى خدا بدهيد... ))

3 - آخرين گفتار شهيد شيخ فضل اللّه نورى

حضرت آيت اللّه العظمى شيخ فضل اللّه نورى به سال 1259 قمرى در قريه نور مازندران به دنيا آمد مرحوم حاج آقا ميرزا حسين نورى صاحب مستدرك الوسايل ، دايى او بود، توسط او به نجف اشرف براى تحصيل رفت ، و بعدها داماد دائى خود حاج ميرزا حسين نورى گرديد، استعداد كافى و رشد سريع او در فقه و علوم مذهبى او را از شاگردان طراز اول ميرزاى بزرگ (ميرزا محمد حسن شيرازى ، صاحب فتواى معروف تحريم تنباكو) گرداند و سپس به نمايندگى از او به تهران آمد و در تهران به عنوان مجتهدى عالى قدر، مورد توجّه مردم قرار گرفت و خانه اش مركز فتق و رتق امور مردم گرديد.

او پس از (( انقلاب مشروطيت )) نظر به اينكه ديد همان مستبدين و فرنگى مآبها زير ماسك مبارزه با استعداد، قانون مشروطيت را تنظيم كرده اند و مى گردانند، و قوانين اسلامى در آن حاكم نيست ، مخالفت شديد كرد و خواهان (( مشروطه مشروعه )) گرديد.

سرانجام موزداران خارجى او را به اعدام كردند و اين حكم در بعد از ظهر روز سى زدهم رجب (سالروز تولد حضرت على عليه السلام ) سال 1327 قمرى در سن 65 سالگى در ميدان توپخانه تهران (ميدان امام خمينى فعلى ) در ميان جمعيت بسيارى اجرا گرديد، و آن بزرگمرد به دار آويخته شد، و مرقد شريفش در صحن نو قم است .

قابل توجه اين كه : وقتى مردم زيادى اجتماع كرده و انتظار آوردن آيت اللّه شيخ فضل اللّه را ميكشيدند، او تا وارد گرديد با نگاهى پرمعنى به جمعيت نگريست ، و گفت :

وافوّض امرى الى اللّه انّ اللّه بصير بالعباد.

اين آيه از سوره مؤمن (آيه 44 ) بيانگر (مؤمن آل فرعون ) است كه در خفا به موسى ايمان آورده بود و مردم را از اطاعت فرعون سرزنش مى كرد و معنيش اين است : (( من امر خود را به خداى بزرگ وا مى گذارم ، چرا كه خداوند به بندگانش بينا است )) .

وقتى اين شهيد بزرگ به بالاى چوبه دار رفت سخنانى گفت ، از آن جمله فرمود: (( خدايا تو شاهد باش كه من آنچه را كه بايد بگويم به اين مردم گفتم ...خدايا خودت شاهد باش كه من براى اين مردم به قرآن تو قسم خوردم ، ولى آنها گفتند قوطى سيگارش بود، خدايا خودت شاهد باش كه در اين دم آخر، باز هم به اين مردم مى گويم كه مؤ سسين اين اساس ، لا مذهبين هستند، كه مردم را فريب داده اند... اين اساس (مشروطيت ) مخالف اسلام است ... محاكمه من و شما مردم بماند، پيش پغمبر اكرم محمد بن عبداللّه (ص )... هنوز صحبتش تمام نشده بود، دژخيمان آماده كشتن آن بزرگ مرد شدند، او نگاهى به سراسر ميدان و ازدهام جمعيت كرد و آهسته گفت : هذا كوفة الصغير (اين منظره كوفه كوچك است ) اشاره به اينكه اين حادثه نيز تدائى بى وفائى مردم كوفه را مى كند. (4)

4 - فشار وجدان !

مرحوم آيت اللّه شهيد شيخ فضل اللّه نورى (قدس سره ) پسر ناخلفى داشت به نام ميرزا مهدى (كه همين شخص

/ 274