60 - اعلام عمربن عبدالعزيز بر برترى امام على (ع ) - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ناگهان امام على (ع ) برخاست و كنار غار ايستاد و گفت :

السلام عليكم يا اصحاب الكهف و الرّقيم .

: (( سلام بر تو باد اى وصى پيامبر خدا(ص ). )) على (ع ) فرمود: چرا جواب سلام ياران پيامبر(ص ) را نداديد؟ آنها گفتند: (( ما ماءذن نيستيم كه به غير پيامبران يا اوصياء آنها، جواب بگوئيم ، و چون شما خاتم اوصياء هستيد، جواب سلام شما را داديم . )) سپس روى آن فرش نشستيم و آن فرش برخاست و به پرواز درآمد و ما را در مسجد در حضور پيامبر(ص ) پياده كرد، پيامبر(ص ) جريان را از آغاز تا آخر بيان كرد، مثل اينكه خودش همراه ما بوده است .

انس ادامه داد: در اين هنگام پيامبر(ص ) به من فرمود: (( هر وقت پسر عمويم على عليه السلام گواهى خواست ، گواهى بده ، گفتم : اطاعت مى كنم . )) بعد از رحلت پيامبر(ص )، وقتى كه ابوبكر متصدى خلافت شد، ساعتى پيش آمد كه على (ع ) در مقام احتجاج بود و به من گفت : (( برخيز و جريان پرواز فرش را شهادت بده )) من با اينكه آن را در خاطر داشتم (بخاطر شرائط) كتمان كردم و گفتم : (( پير شده ام و فراموش كرده ام )) على (ع ) فرمود: (( اگر دروغ بگوئى خدا تو را به بيمارى برص (پيسى ) و نابينائى و تشنگى دائمى دچار كند )) از نفرين آن بنده صالح به اين سه بيمارى گرفتار شده ام ، و همين تشنگى باعث شده كه نمى توانم در ماه رمضان ، روزه بگيرم .

60 - اعلام عمربن عبدالعزيز بر برترى امام على (ع )

در عصر خلافت عمر بن عبدالعزيز(كه داستانش در داستان 50 گذشت ) مردى از اهل تسنّن چنين سوگند ياد كرد:

انّ عليا هذه الامة و الا امراتى طالق ثلاثا.

: (( همانا على (ع ) بهترين فرد اين امت است ، و گر نه همسرم سه طلاقه است . )) و آن مرد معتقد بود كه على (ع ) بهترين شخص امت اسلامى بعد از پيامبر(ص ) است ، پس طلاق او باطل مى باشد.

(با توجه به اينكه سه طلاق در يك مجلس به عقيده اهل تسنن واقع مى شود.) پدر آن زن كه معتقد به برتر بودن على (ع ) بر ساير مسلمين نبود، اين طلاق را صحيح مى دانست .

بين شوهر آن زن و پدر آن زن ، نزاع در گرفت ، شوهر مى گفت : اين زن ، همسر من است و طلاق باطل است زيرا شرط طلاق عدم برترى على (ع ) بر ساير امت است ، اكنون كه روشن است على (ع ) بر همه برترى دارد، پس طلاق واقع نشده است .

پدر مى گفت : طلاق واقع شده زيرا على (ع ) برتر از همه نيست ، پس آن زن بر شوهر، و مساءله حادّى به وجود آمد.

ميمون بن مهران جريان را براى عمر بن عبدالعزيز نوشت ، تا او اين قضيّه را حل كند، در حالى كه پدر، دخترش را گرفته بود و مى گفت بر شوهرش حرام شده ، و شوهر همسرش را گرفته بود و مى گفت : اين زن من است .

عمر بن عبدالعزيز، مجلسى تشكيل داد و جمعى از بنى هاشم و بنى اميه و بزرگان قريش را به آن مجلس دعوت كرد و به آنها گفت : در اين باره مساءله را روشن سازند، بگومگو در آن مجلس زياد شد، بنى اميّه سكوت كردند و در جواب مساءله در ماندند. سرانجام يك نفر از بنى عقيل (از بنى هاشم ) گفت : طلاق واقع نشده است ، زيرا على (ع ) برتر از ساير افراد امت است ، بنابراين چون طلاق مشروط به عدم برترى امام على (ع ) است ، در حالى كه على (ع ) برتر است ، پس طلاق واقع نشده است .

مرد عقيلى در توضيح ادّعاى خود به عمربن عبدالعزيز گفت : تو را به خدا سوگند مى دهم ، آيا مگر نه اين است كه رسول خدا(ص ) به عيادت فاطمه (س ) هنگامى كه همسر على (ع ) بود و بيمار شده بود رفت و به او فرمود:

دخترم چه غذائى ميل دارى ؟ فاطمه (س ) عرض كرد: انگور مى خواهم .

با اينكه فصل انگور نبود، و على (ع ) نيز در سفر بود، پيامبر(ص ) چنين دعا كرد:

اللهم اتنا به مع افضل امتى عندك منزلة .

: (( خدايا انگور را بوسيله آن كس كه مقامش در پيشگاه تو از همه افراد امتم بهتر است ، به ما بفرست . )) ناگاه على (ع ) در خانه را زد و وارد خانه شد، زنبيلى در دست داشت كه با عبايش روى آن را پوشانده بود.

/ 274