يكى از دانشمندان كه در تعبير خواب نيز وارد بود به حضور آيت اللّه العظمى بروجردى آمد و گفت : شخصى در خواب ديده است : (( تمام صفحات قرآن از بين رفته و تنها يك صفحه آن باقى است )) ، و من تعبير كرده ام كه آن صفحه باقى مانده حضرتعالى هستيد!آقاى بروجردى ، از چاپلوسى او، بسيار ناراحت شده به طورى كه با او دعوا كردند و با تندى به او فرمودند: (( چرا اين حرفها را مى زنيد؟ ))
79 - امير كبير، مسلمانى استقلال طلب و ضد استعمار
عصر سلطنت ناصرالدين شاه قاجار بود، گر چه سراسر سلطنت او به يك دستگاه طاغوتى و استبدادى مبدل شده بود، ولى گاهى جرقه اى در غروب پيدا مى شود، ميرزا محمّد تقى خان اميركبير كه يك مسلمان غيور و متعبّد بود، در اين دستگاه راه يافت ، وى در اوائل سلطنت ناصرالدين شاه به نام عزّت الدوله ازدواج كرد.اصلاحات بزرگى به دست اين وزير لايق شروع شده بود، او به خاطر اينكه در راستاى استقلال اقتصادى و سياسى ايران ، قدم برمى داشت دشمنان بسيارى از داخل و خارج پيدا كرد، و كشورهاى استعمارى مانند انگلستان و روسيّه تزارى آن روز، دشمن سرسخت او شدند، كار بجائى رسيد كه درباريان استعمارزده ناصرى ، شاه را واداشتند كه وى را عزل كند، او در 20 محرم سال 1268 ه ق از مقام نخست وزيرى ، و در 25 محرّم همان سال از ساير مشاغل ، عزل شد و به كاشان تبعيد گرديد و در 19 دى 1230 شمسى در 64 سالگى بدست حاجى على خان مراغه اى ، اعتمادالسلطنه فراشباشى ، در حمّام باغ فين به قتل رسيد.از داستانها در مورد اين مرد استقلال طلب اينكه :سفير روس (يعنى روسيّه تزارى كه در آن عصر سلطه عجيبى بر جهان داشت ) مدت يك ماه ، نامه هاى متعدد در موضوعات مختلف براى اميركبير نوشت به او داد، ولى جواب آنها را دريافت نمى كرد، از اين رو بسيار عصبانى بود، تا اينكه از امير كبير، اجازه ملاقات گرفت ، امير به او گفت : من هر روز چند ساعت در محل كارم آماده پذيرائى هستم ، هر وقت مايل هستيد بيائيد، سفير روس از اينكه امير به او وقت خصوصى نداده ، عصبانى تر شد، سرانجام با امير ملاقات كرد، وقتى كه وارد اطاق امير شد ديد امير نشسته و مشغول نوشتن است ، دستور داد: براى جناب سفير صندلى بياورند (با توجه به اينكه تا آنگاه در مجالس ايرانيان در آن تاريخ صندلى نبوده ) سفير به انتظار صندلى ايستاد، و اميركبير نشسته بود، خشم ، سراپا سفير روس را فرا گرفته بود، تا اينكه صندلى آوردند، سفير نشست و پس از تعارفات معمولى ، به امير اعتراض كرد كه چرا صدراعظم ، جواب نامه هاى سفارت را نمى دهد، و از اين راه باعث تيره شدن روابط دو كشور مى شود؟ امير اين پاسخ قاطع را به او داد: (( از يك سياستمدار مطّلع تعجب دارم كه مرا باعث تيرگى روابط معرّفى مى كند و به من نسبت چنين ناروائى مى دهد )) سفير گفت : پس چرا جواب نامه هاى سفارت داده نمى شود؟ و مسئول آن كيست ؟ امير جواب داد: شخص سفير بايد از رسوم و قوانين مكاتبات رسمى مطلع باشد، كشور ما وزارت خارجه دارد، شما بايد در تمام كارها به وزارت خارجه رجوع كنيد... سفير از اين پاسخ محكم و استوار، شرمنده و محكوم شد، آنگاه امير صندوق نامه ها را خواست ، شانزده نامه اى كه سفير در آن يك ماه به او نوشته بود و هنوز سر آنها بسته بود بيرون آورد و به وزير امور خارجه داد و گفت : اينها را جواب بدهيد.به اين ترتيب امير كبير، عزّت اسلامى و ايرانى خود را در برابر سفير قلدر روسيّه ، حفظ كرد و نظم و قانون كشور را به هوسهاى سفير نفروخت .
80 - شركت بزرگان در تشييع جنازه حافظ
خواجه حافظ شيرازى در زندگى بسيار ساده مى زيست ، و در سلك فقيران و روش خاك نشينان بوده و هيچ تعينى براى خود قائل نبود.