95 - ايرانى خوش صدا - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شما نيز (نتيجه ) عمل شما است )) .

95 - ايرانى خوش صدا

ابوعمره كه معروف به (( زاذان )) بود، عجمى و ايرانى بود و از ياران مخصوص اميرمؤ منان على (ع ) گرديد.

سعد خفاف مى گويد: شنيدم زاذان با صداى بسيار خوب و غمگين ، قرآن مى خواند (با اينكه عجمى است ) به او گفتم : تو آيات قرآن را خيلى خوب مى خوانى ، از چه كسى آموخته اى ؟ لبخندى زد و گفت : روزى اميرمؤمنان على (ع ) از كنار من عبور كرد، من شعر مى خواندم و صورت عالى داشتم ، به گونه اى كه آنحضرت از صداى من تعجب كرد و فرمود: (( اى زاذان چرا قرآن نمى خوانى ؟! )) .

عرض كردم : (( قرائت قرآن را نمى دانم جز آن مقدارى كه در نماز بر من واجب است )) .

آنحضرت به من نزديك شد، و در گوشم سخنى فرمود كه نفهميدم چه بود، سپس فرمود دهانت را باز كن ، دهانم را گشودم ، آب دهانش را به دهانم ماليد، سوگند به خدا قدمى از حضورش برنداشتم كه در هماندم دريافتم همه قرآن را به طور كامل حفظ هستم ، و پس از اين جريان ، به هيچكس ‍ نيازى (در ياد گرفتن قرآن ) پيدا نكردم .

سعد مى گويد: اين قصه را براى امام باقر (ع ) نقل كردم ، فرمود: زاذان راست مى گويد، اميرمؤمنان على (ع ) براى زاذان به (( اسم اعظم خدا )) دعا كرد، كه چنين دعائى ردخور ندارد )) .

96 - اتمام حجت امام حسين (ع )

امام حسين (ع ) در كربلا در برابر لشكر دشمن ، بر شمشيرش تكيه داد و با صداى بلند فرمود:

(( شما را به خدا آيا مرا مى شناسيد؟ )) .

گفتند: آرى تو فرزند رسول خدا (ص ) هستى .

فرمود: (( شما را به خدا، آيا مى دانيد كه مادرم فاطمه (س ) دختر محمد (ص ) است ؟ )) گفتند: آرى .

فرمود: (( شما را به خدا آيا مى دانيد كه جدّه ام خديجه ، دختر خويلد، نخستين بانوئى است كه به اسلام گرويد؟ )) .

گفتند: آرى .

فرمود: (( شما را به خدا آيا مى دانيد كه جعفر كه در بهشت پرواز مى كند عموى من است ؟ )) .

گفتند: آرى .

فرمود: (( شما را به خدا آيا مى دانيد اين شمشير كه همراه من است ، شمشير رسول خدا (ص ) است )) .

گفتند: آرى .

فرمود: (( شما را به خدا آيا مى دانيد كه اين عمامه كه به سر دارم ، عمامه رسول خدا (ص ) است ؟! )) .

گفتند: آرى .

فرمود: (( شما را به خدا آيا مى دانيد كه على عليه السلام (پدرم ) نخستين مردى بود كه به اسلام گرويد، و در علم و حلم از همه مسلمين پيشى گرفته و ولى و سرپرست همه مؤ منان از مرد و زن بود؟ )) .

گفتند: خدا را گواه مى گيريم آرى .

فرمود: پس چرا ريختن خون مرا روا مى داريد، در حالى كه فرداى قيامت ، حوض كوثر در اختيار پدرم مى باشد، و گروهى را از نوشيدن آن ، محروم مى كند، همانگونه كه شتر تشنه را از آب باز دارند، و در روز قيامت پرچم حمد و سپاس در دست پدرم است ؟.

گفتند: همه اينها را مى دانيم ، ولى هرگز تو را رها نخواهيم كرد تا از تشنگى جان دهى (ونحن غير تاركيك حتى تذوق الموت عطشا).

97 - دفاع از محمد حنفيه

محمد حنفيه يكى از پسران اميرمؤمنان على (ع ) است ، نظر به اينكه مادرش (( خوله )) منسوب به طايفه

/ 274