48 - نصيحت پيامبر (ص ) در مراسم آخرين حجّ خود - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين سه مورد (فوق ) نزد او رفته و او را نجات مى دهم )) .

افراد موثّق نقل كردند كه ايشان فرموده بود: در آخرين سفرم به مشهد، امام رضا(ع ) (در خواب يا...) به اين مضمون به من فرمود: (( تو ديگر نيا، اكنون نوبت آمدن من نزد تو است )) و او از همين موضوع دريافته بود كه پايان عمرش نزديك شده است سلام بر او هنگامى كه زاده شد و مرد و زنده مبعوث خواهد شد.

48 - نصيحت پيامبر (ص ) در مراسم آخرين حجّ خود

سال دهم هجرت بود، پيامبر (ص ) در مراسم حج آن سال (در ماه ذيحجه ) شركت كرد كه آخرين حج او بود و به عنوان حجّة الوداع شمرده مى شد، بسيارى از مسلمين در آن شركت داشتند.

هنگامى كه پيامبر براى انجام بقيه مناسك حج به (( منى )) آمدند، در آنجا مردم را به دور خود جمع نمود و به سخنرانى پرداخت ، پس از حمد و ثناى الهى ، خطاب به مردم چنين فرمود:

اى مرد! چه روزى محترم ترين روزها است ؟ گفتند: امروز (روز عيد قربان ).

فرمود: چه ماهى بهترين ماهها است ؟ گفتند: اين ماه (ذيحجّه ).

فرمود: چه شهرى محترم ترين شهرها است ؟ گفتند: اين شهر (مكّه ).

فرمود: اى مردم بدانيد كه خونهاى شما و اموال شما مسلمين مانند احترام اين روز در اين ماه و در اين مكّه ، احترام دارد تا روزى كه خدا را ملاقات كنيد، و در آنروز (قيامت ) خدا از اعمال شما بازخواست كند، آگاه باشيد آيا وظيفه خود را ابلاغ كردم ؟ گفتند: آرى .

فرمود: خدايا شاهد باش ، سپس فرمود: (( اى مردم ! بدانيد هر كس كه در نزد او امانتى هست ، آن را به صاحبش برگرداند، و بدانيد كه خون و مال مسلمانان حلال نيست مگر با رضايت خودش ، به خودتان ستم نكنيد، و بعد از من روش كفار را پيشه خود نسازيد )) .

49 - هدهد و سليمان

در زمان حضرت سليمان (ع ) آنحضرت رهبر و زمامدار مردم بود و مقرّ حكومتش بيت المقدس و شام بود، و خداوند اختيارات و امكانات بسيار در اختيار او قرار داده بود، تا آنجا كه رعد و برق و باد و جن و انس و همه پرندگان و چرندگان و حيوانات ديگر تحت فرمان او زبان همه آنها را مى دانست .

هدف حضرت سليمان (ع ) اين بود كه همه انسانها را به سوى خدا و توحيد برنامه هاى الهى دعوت كند و از هر گونه انحراف و گناه باز دارد، و همه امكانات را در خدمت جذب مردم به سوى خدا قرار دهد.

در همين عصر در سرزمين يمن بانوئى به نام (( بلقيس )) بر ملت خود حكومت مى كرد و داراى تشكيلات عظيم سلطنتى بود، ولى بقليس و ملش ‍ بجاى خدا، خورشيدپرست و بت پرست بودند و از برنامه هاى الهى به دور بوده و راه انحراف و فساد را مى پيمودند، بنابر اين لازم بود كه حضرت سليمان (ع ) با رهبريها و رهنمودهاى خردمندانه خود آنها را از بيراهه ها و كجرويها به سوى توحيد دعوت كند، مالارياى بت پرستى را كه مسرى نيز بود، ريشه كن نمايد.

روزى حضرت سليمان بر تخت حكومت نشسته بود، همه پرندگان كه خداوند آنها را تحت تسخير سليمان قرار داده بود با نظمى مخصوص در فضاى بالاى سر سليمان كنار هم صف كشيد بودند و پر در ميان پر نهاده و براى تخت سليمان سايه تشكيل داده بودند تا تابش مستقيم خورشيد، سليمان را نيازارد، در ميان پرندگان هدهد (شانه به سر) غايب بود، و به اندازه جاى او فضا خالى بود و همين جاى خالى او باعث شده بود كه خورشيد از آنجا به نزديك تخت سليمان بتابد.

سليمان ديد روزنه اى از خورشيد به كنار تخت تابيده ، سرش را بلند كرد و به پرندگان نگريست ، و دريافت هدهد غايب است و پرسيد: (( چرا هدهد را نمى بينم يا اينكه او از غايبان است و بخاطر عدم حضورش او را

/ 274