197 - توحيد خالص - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آنگاه موسى (ع ) كنار سفره نشست و از غذا خورد.

197 - توحيد خالص

روزى رسول اكرم (ص ) به جمعيت خطاب كرد و فرمود: كسى كه با خدا ملاقات نمايد و با اخلاص به يكتائى خدا گواهى بدهد، و گواهى او بر يكتائى خدا مخلوط به چيز ديگرى نباشد، داخل بهشت مى گردد.

حضرت على (ع ) برخاست و گفت : (( اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت ، چگونه كلمه (( لا اله الا اللّه )) را بطور خالص بدهد كه چيز ديگرى با آن مخلوط نباشد؟ براى ما توضيح بده تا آن را بشناسيم )) .

پيامبر (ص ) فرمود: آرى اگر انسان دلبسته به دنيا باشد و آن را از راه نامشروع تحصيل كند، و كسانى هستند كه گفتارشان گفتار نيكان است ولى كردارشان ، مانند كردار جباران (طاغوتيان سركش ) مى باشد، كسى كه گواهى به يكتائى خدا بدهد (و بگويد: لا اله الا اللّه ) ولى چيزى از اين امور (دلبستگى به دنيا، و تحصيل دنياى نامشروع و كردار جباران ) در او نباشد، براى او بهشت خواهد بود.

198 - نمونه اى از چپاول محمّدرضا پهلوى

ارتشبد سابق حسين فردوست در خاطرات خود، داستان زير را كه تراژدى محمّدرضا در غصب املاك مردم است با اينكه دم از اصلاحات ارضى مى زد، نقل مى كند كه مربوط به حدود پانزده سال قبل از پيروزى انقلاب (يعنى سالهاى 42 به بعد) است ، اينك گوش جان فرا مى دهيم :

محمّدرضا فردى به نام (( منصور مزين )) (سر لشگر باز نشسته ارتش ) را طبق فرمانى رئيس املاك بنياد پهلوى در گرگان كرده بود...مزين طبق دستور محمّدرضا به فروش اين املاك و تبديل آن به پول نقد پرداخت ، او در سالى مبلغى به محمّدرضا مى داد كه به معاون مالى دربار پرداخت مى شد، و او به حساب محمّدرضا مى ريخت ، و مبالغ هنگفتى خودش مى دزديد، در نتيجه همه مقامات لشگرى و كشورى و متنفذين و تجار و كليه افرادى كه پول اضافى داشتند به گرگان روى آوردند.

مزين به تدريج در گرگان سازمان مفصلى تشكيل داد و هر چه زمين مرغوب داراى مالك و يا بلاصاحب مى ديد، از زمين شهرى و زراعى ، دره و كوه و تپه و جنگل ، همه را تصرف مى كرد و مى گفت : متعلق به شاه است و فروخته خواهد شد،...صدها شكايت به دفتر ويژه اطلاعات و بازرسى به دست من مى رسيد، كه اهالى گرگان به شدت از مزين شكايت دارند و شايد دهها بار از طرف دفتر، افسرانى به گرگان براى تحقيق فرستادم و گزارش آنها را به محمّدرضا دادم ، محمّدرضا هر بار دستور ميداد (( بدهيد به مزين )) (يعنى همان كسى كه از وى شكايت شده بود!)...چند سال قبل از انقلاب يك افسر را از دفتر به گرگان فرستادم تا تحقيق محلى كند و با مزين تماس ‍ بگيرد كه مگر اراضى شاه چقدر بوده كه شما ده سال است مى فروشيد و هنوز تمام نشده ؟ مزين پاسخ داده بود: (( اراضى شاه تا مرز شوروى است )) ... مشتريان مزين اكثرا يا پولدار محلى بودند و يا از تهران مى رفتند و او به هر يك به دلخواه خود مقدارى زمين مى فروخت ، قواره ها از 50 هكتار تا صد هكتار بود... خلاصه پس از حدود ده سال فروش زمينهاى گرگان ، به همين منوال نوبت به اراضى گنبد و سپس زمينهاى بجنورد رسيد، محمّدرضا از مزين رضايت كامل داشت ، نيمى از اراضى بجنورد به فروش رفته بود كه انقلاب شروع شد...

199 - ارزش اعتقاد به مقام امامت امامان

ميسر بن عبدالعزيز (يكى از شيعيان و مؤ منين راستين ) مى گويد: به حضور امام صادق (ع ) رفتم و عرض كردم :

در همسايگى ما، مردى زندگى مى كند كه من شب براى نماز بيدار نمى شوم مگر از صداى او، كه گاهى مشغول قرائت قرآن است و آيات قرآن را مكرر مى خواند و زارزار گريه مى كند و گاهى مناجات و دعا مى كند.

و از حال او به جستجو پرداختم ، گفتند: او شخصى است كه از همه ما گناهان پرهيز مى كند (خلاصه يك چنين همسايه مؤ من و پاكى دارم ).

امام صادق (ع ) فرمود: (( آيا آنچه را تو اعتقاد دارى (يعنى قبولى ولايت و رهبرى ما)، او اعتقاد دارد؟ )) گفتم : تحقيق نكرده ام ، خدا بهتر مى داند.

/ 274