54 - عطايش را به لقايش بخشيدم - داستان دوستان جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان دوستان - جلد 2

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در كرد.

4 قيصر گفت : سر مرا ببوس تا تو را آزاد كنم ، عبدالله نپذيرفت ، قيصر گفت : اگر سر مرا ببوسى ، تو و تمام اسيران مسلمان را آزاد خواهم كرد.

عبدالله گفت : اكنون كه آزادى ديگران در پيش است ، حاضرم سرت را ببوسم ، او سر قيصر را بوسيد و در نتيجه ، خود و همه اسيران ، آزاد شدند.

54 - عطايش را به لقايش بخشيدم

فقيرى ، شديدا به يكى از لوازم زندگى ، نياز پيدا كرد، يكى از آشنايان پس از آگاهى به نياز شديد، او به او پيشنهاد كرد كه : فلانكس ، ثروت كلان دارد، اگر او به نياز تو آگاه شود، قطعا آن را تاءمين مى كند. )) فقير گفت : (( من او را نمى شناسم . )) مرد آشنا گفت : (( من با كمال ميل ، تو را به او معرفى مى كنم . )) فقير از پيشنهاد او خوشحال شد، و همراه او نزد ثروتمند رفتند، فقير وقتى كه وارد خانه ثروتمند شد، تا چشمش به چهره ثروتمند خورد، ديد: (( فردى لبهاى خويش را روى هم نهاده و چهره خود را درهم گرفته ، و با غرور مخصوص در صدر مجلس لميده است و به اطراف مى نگرد. )) فقير كه يك شخص آبرومند، و داراى عزّت نفس بود، هيچ سخنى نگفت و بى درنگ از خانه ثروتمند بيرون آمد، مرد آشنا به او گفت : (( چرا چنين كردى ؟! )) فقير در پاسخ گفت : (( عطايش را به بهايش بخشيدم )) (يعنى چهره اش آنچنان درهم كشيده و برج زهر مار بود كه مرا از تقاضا در نزدش ، منصرف ساخت ).


  • مبر حاجت بنزد يك ترشرورى
    اگر حاجت برى نزد كسى بر
    كه از رويش بنقد آسوده گردى


  • كه از خوى بدش فرسوده گردى
    كه از رويش بنقد آسوده گردى
    كه از رويش بنقد آسوده گردى



55 - غذاى كرم در دل سنگ

هنگامى كه حضرت موسى (ع ) از طرف خداوند، براى رفتن به سوى فرعون ،و دعوت او به خداپرستى ، ماءمور گرديد، موسى عليه السلام (كه احساس خطر مى كرد) به فكر خانواده و بچه هاى خود افتاد، و به خدا عرض كرد:

(( پروردگارا چه كسى از خانواده و بچه هاى من ، سرپرستى مى كند؟! )) خداوند به موسى (ع ) فرمان داد: (( عصاى خود را بر سنگ بزن . )) موسى (ع ) عصايش را بر سنگ زد، آن سنگ شكست ، در درون آن ، سنگ ديگرى نمايان شد، با عصاى خود يك ضربه ديگر بر آن سنگ زد، آن نيز شكسته شد و در درونش سنگ ديگرى پيدا گرديد، موسى (ع ) ضربه ديگرى با عصاى خود بر سنگ سوم زد، و آن سنگ نيز شكسته شد، او در درون آن سنگ ، كرمى را ديد كه چيزى به دهان گرفته و آن را مى خورد.

پرده هاى حجاب از گوش موسى (ع ) به كنار رفت و شنيد آن كرم مى گويد:

سبخان من يرانى و يسمع كلامى و يعرف مكانى و يد كرنى و لاينسانى .

: (( پاك و منزه است آن خداوندى كه مرا مى بيند، و سخن مرا مى شنود، و به جايگاه من آگاه است ، و بياد من هست ، و مرا فراموش نمى كند. )) به اين ترتيب ، موسى (ع ) دريافت ، كه خداوند عهده دار رزق و روزى بندگان است ، و با توكل بر او، كارها سامان مى يابد.

56 - پرنده كور!

انس بن مالك مى گويد: همراه پيامبر(ص ) به بيابان رفتيم ، پرنده اى را در آنجا ديديم كه آواز مخصوصى از

/ 274