جلوه مى كردند جز اينكه به قول فردوست : (( اختلاف او (شاه ) و من اين بود كه همه چيز او در خارج بود و همه چيز من در ايران ! )) دوستى فردوست با شاه تا اين حد بود كه مى گويد: (( دو عامل هميشه در روابط محمّدرضا و من بدون وقفه وجود داشت ، يكى محبت زياد او نسبت به من ، و ديگرى اطمينان كاملى بود كه نسبت به من داشت ... )) در عين حال به نظريه فردوست درباره شاه توجه كنيد:
(( شاه در تخيلات خود غوطه ور بود، واقعيات ديگر برايش بى ارزش بود، ديكتاتور هم كه بود، دولت و مجلس را هم كه در اختيار داشت ، پس مى خواست و مى توانست به تخيلات خود جامه عمل بپوشاند، رياست جمهور (آيت اللّه خامنه اى هنگام رياست جمهورى ) در نماز جمعه (( طاغوت )) را شرح دادند، همه را نوشتم ، تمام كلمات ايشان يكايك با وضع محمّدرضا تطبيق كامل داشت ، و چقدر زيبا بيان فرمودند، كه نوار آن با ارزش است ، پس محمّدرضا يك طاغوت ، يك فرد مستبد، آنچه كاشته بود درو كرد )) .
يكى از مراجع بزرگ تقليد كه حق بزرگى بر حوزه عليمه قم و جهان تشيّع دارد مرحوم آيت اللّه العظمى سيّد شهاب الدين حسينى مرعشى نجفى (قدّس سرّه ) است ، او صبح روز پنجشنبه بيستم ماه صفر (روز اربعين ) سال 1318 قمرى در نجف اشرف ديده به جهان گشود، و در هشتم شهريور 1369 ش (مطابق با8 صفر 1411 ه ق ) در سن 93 سالگى در قم رحلت كرد، قبر شريفش در كنار راهرو كتابخانه عمومى كه بنام آنحضرت است و در خيابان ارم قم قرار دارد واقع شده است .
از خصوصيات اين بزرگوار اينكه : محبت و علاقه وافرى به اهل بيت نبوت داشت و خود را (( خادم علوم اهل البيت و المنيخ مطيته بابوابهم )) (خدمتگزار علوم خاندان نبوت و خواباننده مركب (( گدائى )) خود در كنار در خانه آنها) مى دانست ، و در فكر و عمل نيز چنين بود.
يكى از وصاياى او اين بود كه : (( پس از مرگ ، جنازه ام را روبروى مرقد مطهّر بى بى فاطمه معصومه (سلام اللّه عليها) قرار داده و در اين حال ، يك سر عمامه ام را به ضريح مطهّر، و سر ديگر را به تابوت بسته ، به عنوان دخيل ، و در اين هنگام مصيبت وداع مولاى من حسين مظلوم با اهل بيت طاهرينش را بخوانند )) كه اين وصيت اجرا شد.
روزى سفيان ثورى كه از افراد معروف عصر امام صادق (ع ) بود، به حضور آن حضرت رسيد، و سخنى از آن بزرگوار شنيد، آن سخن به قدرى جالب و عميق بود كه سفيان تعجب كرد و گفت : (( اى پسر رسول خدا، سوگند به خدا اين سخن ، طلا است )) .
امام صادق (ع ) به او فرمود:
بل هذا خير من الجوهر وهل الجوهر الا حجر.
(( بلكه اين سخن بهتر از طلا است ، آيا مگر جز يك جماد (و از جنس سنگ معدن ) مى باشد؟!
امام (ع ) با اين سخن ، اين درس را به ما داد كه همان گونه كه براى طلا ارزش قائليم ، به سخنان و پندهاى صحيح ، بيش از طلا ارزش بدهيم ، چرا كه طلا يك چيز جماد و بى حركت است ، ولى سخن صحيح ، سازنده و آموزنده است و بر كمال انسان مى افزايد .
در عصر امام صادق (ع ) شخصى به نام (( جعدبن درهم )) به مخالفت با اسلام و بدعتگذارى مى پرداخت و داراى طرفدارانى شده بود، به همين خاطر در روز عيد قربان اعدام گرديد.
او روزى مقدارى خاك و آب در ميان شيشه اى ريخت و پس از چند روز، حشرات و كرمهائى در ميان آن توليد شد، او گفت : (( اين من بودم كه اين حشرات و كرمها را آفريدم ، زيرا من سبب پديد آمدن آنها شدم )) .
اين موضوع را به امام صادق (ع ) خبر دادند. امام فرمود: به او بگوئيد :