داستان دوستان

محمد محمدی اشتهاردی

جلد 2 -صفحه : 274/ 28
نمايش فراداده

يكسال به جهاد و عبادت بپردازم )) .

50 - غوغاى قيامت

روايت شده : عايشه (يكى از همسران رسول خدا- ص ) از آنحضرت پرسيد: (( مردم در روز قيامت چگونه محشور مى شوند؟! )) .

پيامبر (ص ) فرمود: (( آنها عريان و پابرهنه محشور مى گردند؟ )) .

عايشه (با اضطراب ) گفت : (( واسواءتاه )) (واى از آبرويم ) سرانجام پيامبر (ص ) به او فرمود: (( ولى آنچنان مردم به خود مشغولند و در فكر خود هستند كه توجهى به غير خود دارند، سپس اين آيه (37 عبس ) را قرائت كرد: لكل امرء يومئذ شاءن يغنيه : (( در روز قيامت هر شخصى داراى شاءن و كارى است كه او را از ديگران مشغول و غافل نموده است )) .

فريدالدين عطار براى مجسم نمودن گرفتارى سخت قيامت حكايت موش ‍ و گربه اى را كه در روى تخته پاره كشتى بر روى امواج آب دريا قرار گرفته اند به شعر درآورده ، و آن را به عنوان مثال ذكر مى كند، آنجا كه گويد:


  • كشتيى آورد در دريا شكست گربه و موشى در آن تخته بماند نه زگربه ، موش را روى گريز هر دوشان از هول درياى عجب در قيامت نيز اين غوغا بود يعنى آنجا، نى توونى ما بود

  • تخته اى زان جمله بر بالا نشست كارشان با همديگر پخته بماند نه به موش ، آن گربه را چنگال تيز در تحير بازمانده خشك لب يعنى آنجا، نى توونى ما بود يعنى آنجا، نى توونى ما بود

51 - پيام خدا

امام صادق (ع ) فرمود: خداوند توسط يكى از پيامبرانش ، اين پيام را به مردم رساند: (( هر مردمى كه در راه اطاعت من باشند، و در آنحال به آنها وسائل خوشى و رفاه را بدهم ، سپس آنها از آنچه دوست دارم (اطاعت ) به آنچه ناپسند دارم (گناه ) منتقل شوند، آنها را آنچه دوست دارند به آنچه ناپسند مى شمرند منتقل مى سازم ، و اگر بر اثر نافرمانى من گرفتار بلا گردند، و سپس از آنچه ناپسند دارم به آنچه دوست دارم (از گناه به اطاعت گرايند، آنها را از آنچه نمى خواهند به آنچه دوست دارم منتقل مى كنم .

و هر مردمى كه از من نافرمانى كنند و به سختى افتند، سپس از گناه به اطاعت منتقل شوند، آنها را به آنچه دوست دارند منتقل كنم ، رحمت من بر خشم من پيشى گرفته است ، پس از رحمت من نااميد نباشيد زيرا گناهى را كه مى آمرزم نزد من بزرگ نمى نمايد، و به آنها بگو با عناد و لجبازى در معرض خشم من نيايند و دوستانم را سبك نشمارند زيرا هنگام خشم ، هيبتهائى دارم كه هيچيك از مخلوقم تاب مقاومت آن را ندارد )) .

52 - داستانى در مورد فدك

ابن ابى الحديد معتزلى كه از علماى معروف و برجسته اهل تسنن است مى گويد: من از استادم (على بن فارقى ) مدرس مدرسه بغداد پرسيدم (( آيا فاطمه (ع ) از ادعاى مالكيت (( فدك )) راست مى گفت ؟.

گفت : آرى .

گفتم : (( پس چرا خليفه اول ، فدك را به او نداد، در حالى كه فاطمه (ع ) نزد او را راستگو بود؟ )) .

او لبخندى زد و كلام زيبا و لطيف و طنز گونه اى گفت ، در حالى كه او هرگز عادت به شوخى نداشت ، گفت :