داستان دوستان

محمد محمدی اشتهاردی

جلد 2 -صفحه : 274/ 58
نمايش فراداده

كردم ) وقتى عذاب آمد، مرا نيز گرفت ، و من اكنون به موئى در پرتگاه دوزخ آويزان هستم ، ترس آن دارم كه به درون آتش دوزخ سقوط كنم .

حضرت عيسى (ع ) به ياران فرمود: (( هرگاه انسان روى خاك و خاشاك بخوابد و نان جو بخورد در صورتى كه دينش را حفظ كند، بسيار بهتر از زندگى خوش تواءم با بى دينى است )) .

130 - سخنى از امام خمينى (مدظله العالى )

در محضر امام امت سخن از جنگ با دشمن و ايثار و فداكارى به ميان آمد و اينكه محور هدف ما (( انقلاب اسلامى ) است و همه بايد فداى انقلاب گردند، اصل در زندگى ما (( انقلاب )) است و بقيه امور فرع است .

امام اشاره به فرزندش حضرت حجة الاسلام احمدآقا كرد و سپس فرمود: (( اين احمد عزيزترين انسان ، در نزد من است ، اگر همين احمد برود و در راه انقلاب فدا شود، من قلبا ناراحت نمى شوم ، زيرا براى انقلاب اسلامى فدا و قربان شده است ! )) .

نكته اينجاست كه نفرمود: (( اظهار ناراحتى نمى كنم )) زيرا اظهار ناراحتى نكردن ، وظيفه است و آسانتر است ، بلكه فرمود: حتى قلبا ناراحت نمى شوم با توجه به اينكه امام همين يك پسر را دارد.

چو بشنوى سخن اهل دل مگو كه خطا است سخن شناس نئى دلبرا، خطا اينجا است

131 - عزل قاضى

ابوالاسود دئلى از ياران مخلص و دوستان صميمى اميرمؤمنان على عليه السلام بود و در علم و عدالت و فضائل اخلاقى ، به سطح عالى كمال رسيده بود به گونه اى كه حضرت على (ع ) در دوران خلافتش ، او را قاضى منطقه اى قرار داد، ولى پس از مدتى ، على (ع ) او را از مقام قضاوت ، عزل كرد.

او به حضور على (ع ) آمد پرسيد: (( چرا مرا از مقام قضاوت عزل كردى ، آيا از من خيانت و انحرافى ديدى ؟! )) .

اميرمؤمنان (ع ) در پاسخ او فرمود: نه ، در تو خيانتى نديدم ، ولكن صوتك يعلو صوت الخصمين : (( ولى هنگام قضاوت ، صداى تو بلندتر از صداى دو نفرى است كه براى قضاوت (بين اختلاف و نزاع خود) به حضور تو آمده اند )) .

يعنى قاضى نبايد آنچنان بلند، سخن بگويد كه صدايش بلندتر از صداى متهمين باشد، تا مبادا يكنوع تحميل و هراس بر آنها وارد گردد، و در نتيجه آنها در گفتار خود در تنگنا قرار گيرند.

آرى تنها به اين جهت تو را از مقام قضاوت ، عزل كردم !

132 - ناله هاى جانسوز حر

در بعضى از نقلها آمده : پس از آنكه (( حر بن يزيد رياحى )) در روز عاشورا به حضور امام حسين (ع ) آمد و توبه كرد و توبه اش مورد قبول امام واقع شد، به امام عرض كرد: اجازه بده به حضور بانوان حرم بروم و روسياهى خود را نزد آنها اظهار كنم و از آنها پوزش بخواهم .

امام حسين (ع ) اجازه داد.

حر خود را نزديك خيام بانوان رساند و با سوزوگدازى كه از دل ريش ريش ‍ او برمى خاست ، ناله كنان عرض كرد:

(( سلام بر شما اى دودمان نبوت ، منم آن كسى كه سر راه شما را گرفتم و شما را پريشان كردم ، اينك سخت پشيمان و روسياه هستم و براى عذرخواهى آمده ام و به سوى شما پناه آورده ام ، استدعا دارم مرا ببخشيد و نزد حضرت فاطمه زهرا (ع ) از من شكايت نكنيد... )) .

سخنان حر بقدرى جانسوز بود، كه آتشى بر دل بانوان حرم زد، آنها صدا به گريه بلند كردند، حر وقتى آن وضع را ديد، از اسب پياده شد، در حالى كه دست به صورت مى زد و خاك بر سر مى ريخت و مى گفت :

كاش پا و دستهايم شل بودند و سر راه شما را نمى گرفتم و شما را از مراجعت باز نمى داشتم ، واى بر من : )) .