بسيارى از سياست بازها موقع را براى تبليغات غنيمت شمرد و از اين عواطف و احساسات مردم به نفع اسلام استفاده كند، نه تنها كه چنين نكرد، بلكه سكوت را هم جايز ندانسته و به مسجد آمد و پس از آن به منبر رفتند و مردم را آگاه نمودند و صريحا اعلام داشتند كه خورشيد گرفته است ، اما هرگز به خاطر بچه من نبوده است .
زيرا پيغمبر (ص ) هرگز نمى خواست حتى براى هدايت مردم و پيشرفت اسلام هم از نقاط ضعف و جهالت جامعه استفاده كند، بلكه تلاش مى نمود تا از نقاط قوت و علم و معرفت و بيدارى مردم استفاده شود.(58).
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ سالهاى اول بعثت بود، پيامبر (ص ) به دامنه كوه صفا تشريف آوردند و ايستادند و فرياد كشيدند و اعلام خطر كردند.
مردم جمع شدند كه ببينند چيست و چه خبر است .
پيامبر (ص ) اول از مردم تصديق خواستند كه اى مردم ، مرا در ميان خود چگونه شناخته ايد؟ همه گفتند: تو او را امين و راستگو يافته ايم .
فرمود: اگر من الان به شما اعلام خطر كنم كه در پشت اين كوهها دشمن به لشكر جرار آمده است و مى خواهد بر شما هجوم آورد، آيا سخن مرا باور مى كنيد؟ گفتند، البته كه باور مى كنيم .
پس از آنكه اين گواهى را از مردم گرفتند فرمودند:
انّى نذير لكم بين يدى ، عذاب شديد من به شما اعلام خطر مى كنم كه اين راهى كه شما مى رويد، دنباله اش عذاب شديد الهى است ، در دنيا و آخرت ، و پيامبر آمده است تا انسانها را به سوى پروردگار خويش دعوت كند(59).
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در جنگ بدر پس از فتح مسلمين و كشته شدن گروهى از سران و متكبران قريش و انداختن آنها در يك چاه در حوالى بدر، رسول خدا (ص ) سر به درون چاه برد و به آنها رو كرد و گفت :
ما آنچه را خداوند به ما وعده داده بود محقق يافتيم ، آيا شما نيز وعده هاى راست خدا را به درستى دريافتيد؟ بعضى از اصحاب گفتند، يا رسول اللّه شما با كشته شدگان و مردگان سخن مى گوئيد؟!
مگر اينها سخن شما را درك مى كنند؟ فرمود: آنها هم اكنون از شما شنواترند.(60).
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ پيغمبر (ص )، على را به فرماندهى لشكرى به يمن فرستاد.
هنگام بازگشت على (ع ) براى ملاقات پيغمبر، عزم مكه كرد. در نزديكيهاى مكه ، فردى را به جاى خويش به سرپرستى لشركيان اسلام گذاشت و خود براى گزارش سفر زودتر بسوى رسول اللّه شتافت .
آن شخص حلّه هائى را كه على (ع ) همراه آورده بود در بين لشكريان تقسيم كرد تا با لباسهاى نو وارد مكه بشوند، وقتى كه على (ع ) برگشت و اين منظره را ديد، به اين عمل اعتراض كرد، و آن را بى انضباطى دانست ، زيرا نمى بايست قبل از آنكه از پيغمبر اكرم (ص ) كسب تكليف شود، درباره آن اشياء و غنائم تصميمى گرفته شود. و در حقيقت از نظر على (ع ) اين كار نوعى تصرف در بيت المال بود كه بدون اطلاع و اجازه مسلمين انجام مى شد. از اين رو على (ع ) دستور داد: حله ها را از تن خود بكنند و آنها را در جايگاه مخصوص قرار داد كه تحويل پيغمبر اكرم (ص ) داده شود تا آن حضرت خودشان درباره آنها تصميم بگيرد.
لشركيان على (ع ) از اين عمل ناراحت شدند، همين كه به حضور پيغمبر اكرم (ص ) رسيدند و آن حضرت احوال آنها را جويا شد، فورا از خشونت على (ع ) در مورد حلّه ها شكايت كردند.
پيغمبر اكرم (ص ) آنان را مخاطب قرار داده و فرمود: ((مردم ! از على شكوه نكنيد كه به خدا سوگند او در راه خدا شديدتر از اين است كه كسى درباره وى شكايت كند))(61).