از اينراه اينها را مى گريانم !!!
اين منطق افرادى است كه عملا معتقدند: هدف وسيله را مباح مى كند. هدف ، گريه بر امام حسين (ع ) است ولو اينكه يك دامن سنگ به كله مردم بزند!!(64)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ ((شكيب ارسلان )) ملقب به اميرالبيان يكى از نويسندگان زبردست عرب در عصر حاضر است .
در جلسه اى كه به افتخار او در مصر تشكيل شده بود، يكى از حضار مى رود پشت تريبون ، و ضمن سخنان خود مى گويد:
((دو نفر در تاريخ اسلام پيدا شده اند كه به حق شايسته اند ((امير سخن )) ناميده شوند: يكى على بن ابيطالب و ديگرى شكيب )).
شكيب ارسلان با ناراحتى برمى خيزد و پشت تريبون قرار مى گيرد و از دوستش كه چنين مقايسه اى كرده گله مى كند و مى گويد:
((من كجا و على بن ابيطالب كجا! من بند كفش على هم به حساب نمى آيم ))(65)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ احمد بن محمد اردبيلى ، معروف به مقدس اردبيلى ، ضرب المثل زهد و تقوا است و در عين حال از محققان فقهاء شيعه است . مقدس اردبيلى در نجف سكنى گزيد، او معاصر صفويه بود، گويند: شاه عباس اصرار داشت كه به اصفهان بيايد، حاضر نشد.
شاه عباس خيلى مايل بود كه مقدس اردبيلى خدمتى به او ارجاع كند، تا اينكه اتفاق افتاد كه شخصى به علت تقصيرى از ايران فرار كرد و در نجف از مقدس اردبيلى خواست كه نزد شاه عباس شفاعت كند.
مقدس نامه اى به شاه عباس نوشت به اين مضمون :
بانى ملك عاريت عباس بداند: اگر چه اين مرد اول ظالم بود، اكنون مظلوم مى نمايد، چنانكه از تقصير او بگذرى ((شايد)) كه حق سبحانه از ((پاره اى )) تقصيرات تو بگذرد (بنده شاه ولايت ، احمد اردبيلى )
شاه عباس نوشت :
((به عرض مى رساند: عباس خدماتى كه فرموده بودند به جان منت داشته به تقديم رسانيد، اميد كه اين محبت را از دعاى خير فراموش ننمائد.)) ((كلب آستان على ، عباس ))
امتناع مقدس اردبيلى از آمدن به ايران ، سبب شد كه حوزه نجف به عنوان مركزى ديگر در مقابل حوزه اصفهان احياء شود.(66)(67)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ مردى خدمت حضرت صادق آمد و شكايت از روزگار كرد كه چنين و چنانم و درمانده ام و قرض دارم . حضرت مقدارى پول به او دادند، او گفت :
- نه من مقصودم اين نبود كه بخواهم چيزى بگيرم ، خواستم شرح حالم را بگويم كه دعايى بفرمائيد، فرمودند:
- نه من هم نگفتم مقصود تو اين است ولى اين را بگير و به مصرف خودت برسان . چيزى هم كه مى گويم اينست : و لا تحدث الناس بكل ما انت فيه فتهون عليهم هر گفتارى كه دارى جلو مردم بازگو مكن جلو ايشان خوار مى شوى اين يعنى اينكه در زندگى شكست خورده ام . و جمله و رضى بالذل من كشف ضره يعنى آنكه درد و رنج و ناراحتى خود را جلو مردم باز مى كند به ذلت تن داده است .(68)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ مسعودى در ((مروج الذهب )) مى نويسد كه در زمان عبدالملك يا يكى از خلفاى بنى اميه كه لهو و موسيقى خيلى رايج شد، خبر به خليفه دادند كه فلان كس خواننده است و كنيز زيبايى هم دارد كه او هم خواننده است