بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ جوانى عزب و بدون زن است ، زيبا هم هست آن هم در نهايت زيبايى !
به جاى اينكه او بخواهد برود سراغ زنها، زنها سراغ او مى آيند، روزى نيست كه صدها نامه و صدها پيغام براى او نيايد، از همه بالاتر برجسته ترين زنان مصر، صددرصد عاشق او شده اند، شرايط كامجويى برايش فراهم است ، تمام امكانات آماده ، درها همه بسته ، خطر جان برايش درست كرده است ، زن به او مى گويد:
- يا كام مى دهى ، يا به كشتنت خواهم داد و خون تو را خواهم ريخت .
با اين شرايط يوسف چه مى كند؟ دست به دعا برمى دارد و عرض كند:
- رب السجن احب الى ممايد عوننى اليه و الا تصرف عنى كيدهن اصب اليهنّ(11)
پروردگارا! زندان براى من از آنچه اين زنها دارند مرا به سوى آن دعوت مى كنند بهتر است ، خدايا من را به زندان بفرست و به چنگال اين زنها گرفتار نكن .(12)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ ((حسن بن جهم )) مى گويد:
بر حضرت موسى بن جعفر (ع ) وارد شدم ، ديدم خضاب فرموده است ، گفتم :
- رنگ مشكى به كار برده ايد؟ فرمود: بلى ، خضاب و آرايش در مرد موجب افزايش پاكدامنى در همسر او است ، برخى از زنان ، به اين جهت كه شوهرانشان خود را نمى آرايند عفاف را از دست مى دهند.(13)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ ((عثمان بن مظعون )) يكى از اكابر صحابه رسول اكرم است ، اين شخص خواست به تقليد از راهبان ، به اصطلاح تارك دنيا شود، ترك زن و زندگى كرد و لذتها را بر خويش تحريم ساخت .
همسرش نزد رسول خدا (ع ) آمده عرض كرد:
- يا رسول اللّه ! عثمان روزها روزه مى گيرد و شبها به نماز برمى خيزد.
پيغمبر اكرم (ص ) خشمگين شده برخاست به نزد وى آمد. عثمان مشغول نماز بود، صبر كرد تا نمازش تمام شد، فرمود:
- اى عثمان ! خدا مرا به رهبانيت دستور نفرموده است . دين من ، روشى منطبق بر واقعيت و در عين حال ساده و آسانست .
((لم يرسلنى اللّه تعالى بالرهبانية ولكن بعثنى بالحنيفية السهلة السمحة (14)))
يعنى : خداوند مرا براى رهبانيت و رياضت نفرستاده است ، مرا براى شريعتى فطرى و آسان و با گذشت فرستاده است ، من نماز مى خوانم و روزه مى گيرم و با همسرانم نيز مباشرت دارم . هر كس كه دين مطابق با فطرت مرا دوست مى دارد بايد از من پيروى كند، ازدواج يكى از سنتهاى من است .(15)
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ نقل مى كنند كه : ((سلطان محمود)) مى خواست ((بوعلى سينا)) و چند نفر ديگر را از ماوراءالنهر به مركز حكومتش غزنين - در افغانستان - ببرد.
((امير سامانى )) كه در ماوراءالنهر بود به بوعلى خبر داد كه تو و چند نفر ديگر را مى خواهند پيش سلطان محمود ببرند، اگر نمى خواهى پيش او بروى قبل از اين كه موضوع علنى بشود فرار كن .
ابوعلى سينا تا نيشابور مخفيانه آمد. در آنجا در جلسه موعظه ((ابوسعيد ابوالخير)) - كه از اكابر عرفا است - شركت كرد.
ابوسعيد آن روز اين مسئله را مطرح كرده بود كه : كرم الهى نبايد موجب غرور بشود و عفو خدا نبايد بهانه ترك گناه و اصلاح و تهذيب نفس بشود.