داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 140
نمايش فراداده

دفاع قهرمانانه ابوطالب از محمد(ص )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(آغاز سالهاى بعثت پيامبر(ص ) بود، مشركان با شديدترين برخورد، در برابر پيامبر(ص ) صف كشيده بودند و مانع دعوت و گسترش اسلام مى شدند).

روزى پيامبر(ص ) كه لباس نو در تن داشت ، كنار كعبه (طبق معول براى عبادت و دعوت ) آمد، مشركان كينه توز، شكمبه شترى را برداشته و به طرف آن حضرت افكندند، و همين موجب آلوده شدن لباس پيامبر(ص ) گرديد، پيامبر(ص ) با ناراحتى شديد نزد عمويش ابوطالب آمد و گفت :

يا عم كيف ترى حسبى فيكم .

(اى عمو! حسب (ارزش و موقعيت ) مرا در نزد خود چگونه مى بينى ؟).

ابوطالب :(اى برادرزاده مگر چه شده است ؟).

پيامبر(ص ) ماجراى گستاخى مشركان را براى ابوطالب ، بازگو كرد.

ابوطالب ، برادرش حمزه (ع ) را طلبيد، و شمشير به دست گرفت ، و به حمزه (ع ) فرمود:

(شكمبه را بردار).

آنگاه همراه حمزه و ابوطالب (سه نفرى ) نزد مشركان كه در كنار كعبه بودند، رفتند، و مشركان ابوطالب را كه آثار خشم از چهره اش آشكار بود، ديدند، ابوطالب به حمزه (ع ) گفت :

(شكمبه را بر سبيل همه اين مشركان بمال ).

حمزه با كمال دلاورى ، اين دستور را اجرا كرد، و سبيل همه آنها را آلوده نمود، آنگاه ابوطالب متوجه پيامبر(ص )، شد و گفت : يا ابن اخى هذا حسبك فينا.

(اى برادرزاده ! اين است موقعيت تو در نزد ما) (144)