داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 186
نمايش فراداده

وصى پيامبر(ص ) كيست ؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(ام سلمه ، يكى از بانوان مسلمان و هشيار عصر پيامبر(ص ) مى خواست بداند كه وصى پيامبر اسلام (ص ) كيست ؟، تصميم گرفت شخصا به حضور پيامبر(ص ) برود و همين سؤ ال را مطرح كند، او براى همين موضوع به سوى خانه پيامبر(ص) حركت كرد.

به ام سلمه گفته شد: پيامبر(ص ) در خانه يكى از همسرانش ام سلمه است ) ام سلمه به خانه ام سلمه آمد، از ام سلمه پرسيد: پيامبر كجاست ؟

ام سلمه : به دنبال كارى رفته ، هم اكنون مى آيد.

ام سلمه در نزد ام سلمه به انتظار نشست تا پيامبر(ص ) آمد.

ام سلمه : (اى رسول هدا، پدرم و مادرم به فدايت ، من كتابها را خوانده ام و به پيامبران و اوصياء آنها آگاهى دارم ، حضرت موسى (ع ) در زمان حيات خود داراى وصى (بنام هارون ) بود، و بعد از وفاتش نيز داراى وصى (بنام يوشع ) بود.

حضرت عيسى (ع ) نيز براى خود وصى داشت (در زمان حياتش كالب بن يوفنا، و بعد از وفاتش شمعون بود) اكنون بفرمائيد:

فمن وصيك يا رسول الله .

(اى رسول خدا! وصى شما كيست ؟).

پيامبر: اى ام سلمه ! وصى من در حال حيات و بعد از وفات ، يكى است ، اى ام سلمه ! هر كس اين كار را كه اكنون انجام مى دهد، انجام دهد، او وصى من است ، هماندم پيامبر(ص ) مشتى از سنگريزه هاى زمين را برداشت و با دستش ماليد، تا مانند آرد شد، همان را خمير كرد و با انگشترش آن را مهر نمود و جاى مهر در آن ، نفش بست ام سلمه ، از محضر رسول خدا(ص ) بيرون آمد، به حضور اميرمؤ منان على (ع ) رسيد و گفت :

(پدرم و مادرم به فدايت آيا وصى رسول خدا(ص ) شما هستيد؟).

امام على : آرى اى ام سلمه ، سپس آن حضرت با دستش مشتى سنگريزه برداشت و آن را ماليد و مانند آرد نمود و سپس آن را خمير كرد، و انگشتر خود را بر آن زد، كه جاى انگشترش در آن نقش بست .

ام سلمه از محضر على (ع ) بيرون آمد، نزد حسن (ع ) كه هنوز كودك بود رفت ، و گفت :

(آيا تو وصى پدرت هستى ؟).

امام حسن : آرى ، اى ام سلمه ! سپس امام حسن (ع ) همان كار جد و پدرش ‍ را(مورد سنگريزه و خمير كردن آن ) انجام داد.

ام سلمه سپس نزد حسين (ع ) آمد و گفت :(آيا تو وصى برادرت هستى ؟).

امام حسين : آرى اى ام سلمه !، آنگاه آن حضرت ، همان كار جد و پدر و برادرش را انجام داد.

ام سلمه زنده بود تا بعد از شهادت امام حسين (ع )، به حضور امام سجاد(ع ) آمد و پرسيد:

(آيا شما وصى پدرت هستى ؟).

امام سجاد: آرى اى ام اسلم ، سپس همانند آن را اجداد و عمو و پدرش ‍ انجام دادند، انجام داد.(198)