داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 216
نمايش فراداده

گفتم :(اندوه من براى دنيا نيست ، زيرا روزى دنيا همانگونه است كه مى گوئى به خوب و بد مى رسد).

گفت : پس اندوه تو براى آخرت است ، كه آن هم وعده اى در دست خداى توانا است كه حكم مى فرمايد.

گفتم : اندوه من ، براى آن نيست ، زيرا آخرت همانگونه است كه گفتى .

گفت : براى چه اندوهگين هستى ؟

گفتم : از فتنه ابن زبير، و وضعى كه مردم دارند نگران هستم .

او خنديد و گفت : اى على بن حسين ! آيا ديده اى كه : كسى به درگاه خدا دعا(براى رفع بلا) كند و به استجابت نرسد؟

گفتم : نه .

گفت : آيا ديده اى كه كسى به خدا توكل نمايد، و خداوند امور او را سامان ندهد؟

گفتم : نه .

گفت : آيا ديده اى كه كسى چيزى از خدا بخواهد و به او ندهد؟

گفتم : نه .

سپس آن شخص (بعد از اين نصيحت و دلدارى ) غايب گرديد (230)

(آن شخص غايب ، شايد خضر(ع ) بوده ، و شايد فرشته و پيك الهى به صورت انسان بوده كه براى دلدارى امام سجاد(ع ) آمده بود، بهر حال ، منظور امام سجاد(ع ) از نقل اين ماجرا، اين بود كه در نگرانيها بايد به خدا توكل كرد و در پرتو واگذارى امور به خدا و اتكاء به او، كارها سامان مى يابد).