گفتم :(اندوه من براى دنيا نيست ، زيرا روزى دنيا همانگونه است كه مى گوئى به خوب و بد مى رسد).
گفت : پس اندوه تو براى آخرت است ، كه آن هم وعده اى در دست خداى توانا است كه حكم مى فرمايد.
گفتم : اندوه من ، براى آن نيست ، زيرا آخرت همانگونه است كه گفتى .
گفت : براى چه اندوهگين هستى ؟
گفتم : از فتنه ابن زبير، و وضعى كه مردم دارند نگران هستم .
او خنديد و گفت : اى على بن حسين ! آيا ديده اى كه : كسى به درگاه خدا دعا(براى رفع بلا) كند و به استجابت نرسد؟
گفتم : نه .
گفت : آيا ديده اى كه كسى به خدا توكل نمايد، و خداوند امور او را سامان ندهد؟
گفتم : نه .
گفت : آيا ديده اى كه كسى چيزى از خدا بخواهد و به او ندهد؟
گفتم : نه .
سپس آن شخص (بعد از اين نصيحت و دلدارى ) غايب گرديد (230)
(آن شخص غايب ، شايد خضر(ع ) بوده ، و شايد فرشته و پيك الهى به صورت انسان بوده كه براى دلدارى امام سجاد(ع ) آمده بود، بهر حال ، منظور امام سجاد(ع ) از نقل اين ماجرا، اين بود كه در نگرانيها بايد به خدا توكل كرد و در پرتو واگذارى امور به خدا و اتكاء به او، كارها سامان مى يابد).