داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 280
نمايش فراداده

نمونه اى از بزرگوارى و جوانمردى امام كاظم (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

معتب مى گويد: امام كاظم (ع ) در باغ خرماى خود بودم و شاخه مى بريدم ، ديدم يكى از غلامان آن حضرت ، دسته اى از خوشه هاى خرما را برداشت و (به عنوان دزدى ) پشت ديوار انداخت ، من رفتم و غلام را گرفته و نزد آن حضرت آوردم و ماجرا را گفتم ، امام كاظم به غلام رو كرد و فرمود:

فلانى ! آيا گرسنه اى ؟

غلام : نه اى آقاى من .

امام : آيا برهنه اى ؟

غلام : نه آى آقاى من .

امام : پس چرا آن دسته خوشه هاى خرما را برداشتى ؟

غلام : دلم چنين خواست .

امام : آن خرماها مال خودت باشد، سپس فرمود: غلام را رها كنيد. (290)