داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 300
نمايش فراداده

نماز پرشكوه عيد امام رضا(ع ) كه ناتمام رها شد!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روز عيد (قربان ) فرا رسيد، ماءمون توسط شخصى ، براى امام رضا(ع ) پيام داد كه براى نماز عيد آماده شو، و آن را اقامه كن و خطبه آن را بخوان .

امام رضا(ع ) به ماءمون پيام داد، به شرطى كه در مورد ولايت عهدى بين من و تو بود، آگاه هستى (بنابراين مرا از خواندن نماز عيد و خطبه كه از شئون حكومت است ، معاف بدار) ماءمون ، من مى خواهم با انجام اين كار، احساسات مردم آرام گردد، و آنها فضائل و كمالات تو را بشناسند.

حضرت رضا(ع ) كرارا از ماءمون خواست كه مرا معاف بدار، ولى ماءمون با اصرار و پافشارى مى گفت :

(بايد نماز عيد را شما اقامه كنيد)

سرانجام حضرت رضا(ع ) به ماءمون پيغام داد كه اگر بنا است من نماز را بخوانم ، من مانند روش پيامبر(ص ) و امير مؤ منان (ع ) نماز را مى خوانم (نه مانند روش خلفاء) ماءمون (هر گونه مى خواهى ، بخوان )، آنگاه ماءمون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا(ع ) اجتماع كنند.

ياسر خادم مى گويد: سرداران و سپاهيان در خانه امام ، و اطراف آن اجتماع كردند، مردم از بزرگ و كوچك و زن و مرد و كودك سر راه امام ، صف كشيدند، عده اى در پشت بامها رفتند (شكوه ملكوتى خاصى همه جا را فرا گرفت ) هنگامى كه خورشيد طلوع كرد، امام رضا(ع ) غسل نمود و عمامه سفيدى كه از پنبه بود بر سر نهاد، يك سرش را روى سينه و سر ديگرش را ميان دو شانه انداخت ، و دامن به كمر زد، و به همه پيروانش دستور داد چنان كنند.