چگونگى ولايت عهدى حضرت رضا(ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ هنگامى كه حكومت امين (ششمين خليفه عباسى ) سقوط كرد، و حكومت سراسر قلمرو اسلام ، براى ماءمون(هفتمين طاغوت عباسى ) استقرار يافت ، ماءمون نامه اى براى امام رضا(ع ) (كه در آن روز در مدينه بود)نوشت و در آن نامه ، آن حضرت را به خراسان دعوت كرد.حضرت رضا(ع ) به عللى از رفتن به خراسان ، خوددارى كرد و عذر خواهى نمود، ولى ماءمون پيوسته براى آن
حضرت نامه مى نوشت و اصرار مى كرد كه بايد به خراسان بيائى ، سرانجام آن حضرت در يافت كه چاره اى جز
رفتن به خراسان نيست بناچار مدينه را به قصد خراسان ترك كرد، و در آن روز پسرش امام جواد(ع ) هفت سال
داشت .ماءمون در نامه اش دستور داده بود كه حضرت رضا(ع ) از راه كوهستان (باختران و همدان ) و قم نيايد، بلكه
از راه اهواز و بصره بيايد (و اين دستور به خاطر وجود شيعيان در مسير راه اول بود كه ماءمون براى خود
احساس خطر از شيعيان مى كرد).حضرت رضا(ع ) به راه خود ادامه داد تا به سرزمين خراسان رسيد و در آنجا به شهر (مرو) كه ماءمون در
آنجا بود، وارد گرديد.ماءمون به به حضرت رضا(ع ) پيشنهاد كرد كه مى خواهم امر خلافت را به تو واگذار كنم ، آن را بر عهده
بگير.حضرت رضا(ع ) (كه مى دانست نقشه اى در كار است ) آن پيشنهاد را با قاطعيت رد كرد.سر انجام ماءمون (مساءله ولى عهدى ) را مطرح نمود و به حضرت عرض كرد: (بايد مقام ولايتعهدى را
بر عهده بگيرى ).پس از گفتگوى بسيار، امام رضا(ع ) فرمود: (مشروط به شروطى كه از تو مى خواهم )ماءمون : هرچه خواهى بخواه .امام رضا(ع ): (من مقام ولايتعهدى را به عهده مى گيرم ، به شرط آنكه امر و نهى نكنم و حكم و فتوى ندهم و
كسى را نسب و عزل ننمايم ، و هيچ امرى را كه پا برجاست تغيير ندهم ، و از همه امور مرا معذور بدارى )
(305)(به اين ترتيب ، امام رضا(ع ) ولايت عهدى را پذيرفت ، كه در حقيقت نامش بود، و اين پيشنهاد را نيز رد
كرد زيرا معنى دخالت نكردن در هيچ يك از امور، بيانگر آن است كه آن حضرت ، ولايتعهدى ماءمون ظالم را
نپذيرفته است ).