مناظره شاگردان امام صادق ، با دانشمند شامى
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْعصر امام صادق (ع ) بود،يكى از دانشمندان شام (در مكه ) به حضور امام صادق (ع ) رسيد و خود را چينين معرفى
كرد:(من به علم كلام و فقه و فرائض ، آگاه هستم و براى بحث و مناظره با اصحاب و شاگردان شما به اينجا آمده
ام ).امام : سخن تو از گفتار پيامبر(ص ) گرفته شده ، يا از خودت مى باشد؟دانشمند شامى : هم از گفتار پيامبر(ص ) است و هم از خودم مى باشد (آميخته اى از سخن پيامبر (ص ) و خودم
هست ).امام : پس تو شريك پيامبر(ص ) هستى ؟دانشمند شامى : نه ، شريك او نيستم .امام : آيا بر تو وحى نازل مى شود؟دانشمند شامى : (نه ).امام : آيا اگر اطاعت پيامبر(ص ) را واجب مى دانى ، اطاعت خودت را نيز واجب مى دانى ؟دانشمند شامى : اطاعت خودم را واجب نمى دانم .آنگاه امام صادق (ع ) به (يونس بن يعقوب ) (يكى از شاگردان برجسته اش ) رو كرد و فرمود: اى يونس ! اين
مرد، قبل از آنكه به بحث و مناظره پردازد، خودش را محكوم نمود (زيرا بدون دليل ، سخن خود را حجت دانست
)، اى يونس ! اگر علم كلام (83)را به خوبى مى دانستى با اين مرد شامى ، مناظره مى كردى .يونس : واى و افسوس كه به علم كلام آگاهى ندارم ، فدايت گردم ، شما از علم كلام نهى فرمودى ، و مى
فرمودى واى بر كسانى كه با علم كلام سر و كار دارند و مى گويند: اين درست مى آيد، و آن بى اساس است ،
اين به نتيجه مى رسد، اين را مى فهميم و آن را نمى فهميم ...امام : آنچه من نهى كرده ام ، اين است كه سخن مرا رها كنند و به آنچه خود دانسته اند (و بافته اند) تكيه
كنند، اى يونس ! اكنون بيرون برو و هر كدام از دانشمندان علم كلام را ديدى (كه از شاگردان امام هستند)
به اينجا بياور.يونس : من از حضور امام صادق (ع ) بيرون رفتم ، و سه نفر به نامهاى : حمران بن اعين ، مؤ من الطاق احول و
هشام بن حكم را كه علم كلام را به خوبى مى دانستند به حضور امام صادق (ع ) آوردم و نيز (قيس بن ماصر)
را كه به نظرم در علم كلام ، از همه برتر بود و اين علم را از امام سجاد(ع ) آموخته بود، به محضر امام
آوردم ، وقتى همگى در كنار هم خيمه اى كه در كوه كنار حرم مكه براى آن حضرت برپا مى داشتند، و آن جناب
، چند روز قبل از شروع مراسم حج در آنجا به سر مى برد، در اين هنگام چشم حضرت به شترى افتاد كه دوان
دوان مى آمد، فرمود: به خداى كعبه سوگند سواره اين شتر، (هشام )است كه به اينجا مى آيد.