مرگ ناگهانى ابن ابى العوجاء
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ يك سال از ماجراى مناظرات ابن ابى العوجاء با امام صادق (ع ) در مكه گذشت ، باز سال بعد ابن ابىالعوجاء كنار كعبه به حضور امام صادق (ع ) آمد، يكى از شيعيان به امام عرض كرد: (آيا ابن ابى العوجاء
مسلمان شده است ؟). امام : قلب او نسبت به اسلام ، كور است ، او مسلمان نمى شود.هنگامى كه چشم ابن ابى العوجاء به چهره امام صادق (ع ) افتاد، گفت : (اى آقا و مولاى من !)امام : چرا اينجا آمده اى ؟ابن ابى العوجاء: به رسم و معمول تن و آئين وطن ، به اينجا آمده ام تا ديوانگى و سرتراشى و سنگ پرانى
مردم را (كه در مراسم حج انجام مى دهند) بنگرم .امام : تو هنوز به سركشى و گمراهى خود باقى هستى ؟ابن ابى العوجاء، همين كه خواست سخن بگويد، امام صادق (ع ) به او فرمود: مجادله و ستيز در مراسم حج روا
نيست ، آنگاه امام عبايش را تكان داد و فرمود: اگر حقيقت آن است كه ما به آن معتقد هستيم - چنانكه
حقيقت همين است - در اين صورت ما رستگاريم نه شما، و اگر حق با شما باشد - چنانكه چنين نيست - هم ما و هم
شما رستگاريم ، بنابراين ما در هر حال رستگاريم ، ولى شما در يكى از دو صورت ، در هلاكت خواهيد بود،
در اين هنگام حال ابن ابى العوجاء منقلب شد، و به اطرافيان خود رو كرد و گفت : (در قلبم احساس درد مى
كنم ، مرا برگردانيد) وقتى كه او را باز گرداندند، از دنيا رفت ، خدا او را نيامرزد.(27)