على (ع ) خليل محمد(ص )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ پيامبر(ص ) در بستر رحلت بود، به حاضران فرمود:ادعوا لى خليلى . (دوست خالص مرا حاضر كنيد).آن دو زن (دو همسر رسول خدا، حفصه و عايشه ) به دنبال پدران خود (عمر و ابوبكر) فرستادند، آن دو نفر
حاضر شدند، هنگامى كه چشم پيامبر(ص ) به آنها افتاد، از آنها روى گردانيد، سپس بار ديگر فرمود:(خليل و دوست خالص مرا حاضر كنيد).به دنبال على (ع ) فرستادند، هنگامى كه على (ع ) وارد شد، و چشم پيامبر(ص ) به آن حضرت افتاد، به او متوجه
شد و سخنانى به او فرمود.وقتى كه على (ع ) از آن خانه بيرون آمد، عمر و ابوبكر به او گفتند: (خليل تو چه سخنى به تو گفت ).على (ع ) فرمود: (پيامبر(ص ) هزار باب علم را به من خبر داد، كه از هر باب آن ، هزار ديگر گشوده مى شود،
و هزار حرف به من آموخت كه هرحرف آن ، كليد هزار حرف ديگر است ). (185)پيامبر(ص ) در بستر رحلت بود، و لحظات آخر عمر را طى مى كرد، حضرت على (ع ) كنار بسترش آمد، و سرش را زير
روپوش پيامبر(ص ) برد (و پيامبر(ص ) سر مبارك على (ع ) رادر بر گرفت ) آنگاه پيامبر(ص ) به على (ع
)فرمود:(اى على ! هرگاه از دنيا رفتم ، مرا غسل بده و كفن كن ، سپس مرا بنشان ، و ازمن سوال كن ، و
بنويس ).(186)و طبق روايت ديگر فرمود: (آنچه مى خواهى بپرس ، سوگند به خدا از هر چه بپرسى ، پاسخ تو رامى دهم
).(187)(طبق نقل قطب راوندى (ره ) امام على (ع ) فرمود:
(همانگونه كه پيامبر(ص ) دستور داده بود، بعد از كفن
كردن ، او را نشاندم ، آن حضرت مر خبر داد از آنچه تا روز قيامت رخ مى دهد، هيچ گروهى نيست مگر اينكه
من گمراهان آنان رااز طرفداران حق مى شناسيم ). ) (188)