مجازات سخت رد كردن مؤ من از در خانه - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مجازات سخت رد كردن مؤ من از در خانه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام رضا(ع ) فرمود: در زمان بنى اسرائيل (در عصر يوش وصى حضرت موسى عليه السلام ) چهر نفر مؤ من زندگى
مى كردند، سه نفر از آنها روزى در خانه يكى از آنها جلسه داشتند، چهارمين مؤ من كه مستمند و ناتوان
(مثلا به نام حميد) بود به سوى آن خانه اى كه آنها جلسه داشتند آمد، و در خانه را زد، غلام صاحب خانه
بيرون آمد.

حميد گفت : آقايت كجاست ؟

غلام (به درغ ) گفت : در خانه نيست .

حميد از آنجا رفت ، و غلام نيز نزد آقايش برگشت ، آقايش به غلام گفت : چه كسى در را زد؟

غلام گفت : حميد بود و من به او گفتم :

آقا در خانه نيست ، صاحب خانه و دو نفر همراه (كه جلسه سه نفرى
داشتند) آن غلام را سرزنش نكردند، و اندوهگين نشدند كه مؤ منى را از در خانه ، رد كرده اند، بلكه به
ادامه جلسه خود پرداختند (گوئى هيچ گناهى انجام نشده است ).

بامداد فرداى آن روز، آن سه نفر از خانه بيرون آمدند و به سوى مزرعه يا باغى كه از آن يكى از آنها بود
حركت كردند.

حميد آن مرد مؤ من ، كه نزد آن سه نفر مى آمد، نزديك خانه ، با آنها ملاقات نمود و به آنها سلام كرد و
گفت :

(اجازه بدهيد من نيز همراه شما بيايم ).

آن سه نفر گفتند: مانعى ندارد تو نيز با ما بيا، ولى نسبت به پيش آمد روز گذشته (رد كردن حميد از در
خانه ) از او عذر خواهى نكردند، و با هم چهار نفرى به راه افتادند، در مسير راه ناگاه قطعه ابرى ،
بالاى سر آنها آمد و بر سر آنها سايه افكند، آنها گمان كردند كه آن ابر نشانه باران است ، به راه رفتن
خود سرعت دادند (تا باران آنها را نگيرد) ناگهان در ميان آن قطعه ابر، ندا كننده اى فرياد زد:

(اى آتش
اينها را در كام خود بگير، و من جبرئيل فرستاده خدا هستم )

هماندم آتشى (صاعقه اى ) از درون آن ابر
به سوى آنها آمد و آن سه نفر را در كام خود گرفت و به هلاكت رسانيد، و حميد چهارمين نفر تنها و هراسناك
در بيابان ماند، و در مورد هلاكت سه دوست خود، در تعجب فرو رفت ، و راز هلاكت آنها را نمى دانست ، به
شهر باز گشت ، و به حضور يوشع بن نون (وصى حضرت موسى عليه السلام ) رسيد، و ماجراى هلاكت آن سه نفر، و
آنچه را ديده و شنيده بود، براى يوشع نقل كرد.

يوشع به حميد گفت : (آيا نمى دانى كه خداوند بر آن سه نفر خشم كرد، پس از آنكه از آنها خشنود گرديد؟،
و اين مجازات نتيجه كارى بود كه با تو كردند).

حميد گفت : (مگر با من چه كردند؟)

يوشع ، جريان رد كردن او را از در خانه خود بيان كرد.

حميد: (من آنها را حلال كردم و بخشيدم ).

يوشع گفت : (اگر اين گذشت تو، قبل از نزول عذاب بود، به حال آنها سود داشت ، ولى اكنون سودى به حالشان
ندارد، و شايد بعدا (در عالم برزخ يا قيامت ) به حال آنها سودى داشته باشد.)(504)

(آرى اين است يك نمونه از مكافات شديد آنانكه مؤ منى را از در خانه خود رد مى كنند، و به چنين گناهى بى
توجه هستند)

/ 534