پراكنده شدن ازدحام مردم با اشاره امام رضا(ع ) - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پراكنده شدن ازدحام مردم با اشاره امام رضا(ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(فضيل بن سهل ، معروف به (ذوالرياستين ) (صاحب دو رياست : 1 - نخست وزير ماءمون 2 - رئيس ارتش ماءمون )

مجوسى بود و به دست يحيى برمكى مسلمان شد و كم كم دست نشانده برمكيان در دستگاه خلافت بنى عباس
گرديد، و در عصر خلافت ماءمون (هفتمين خليفه عباسى ) هم نخست وزير ماءمون گرديد و هم فرمانده كل قواى
ارتش ماءمون شد.

هنگامى كه ماءمون ولايتعهدى را به امام رضا(ع ) سپرد، فضيل بن سهل به مقام امام (ع ) حسادت مى ورزيد، و
در فرصتهاى مختلف ، عداوت خود را به امام (ع ) آشكار مى كرد، از جمله در جريان نماز عيد (كه در داستان
قبل بيان شد) همين شخص ، ماءمون را تحريك كرد كه پيام براى امام بفرستد تا نماز را نخواند و برگردد،
سر انجام به مكافات دسيسه هايش رسيد و در شعبان سال 203 در حمام سرخس ، توسط (غالب ) دائى ماءمون
كشته شد (307) اينك به داستان زير توجه كنيد:

ياسر خادم مى گويد: هنگامى كه ماءمون از خراسان به قصد بغداد بيرون آمد، (فضيل ذوالرياستين ) (براى
بدرقه ) بيرون آمد، من نيز همراه حضرت رضا(ع ) بيرون آمدم ، در يكى از منزلگاهها، نامه اى از جانب
(حسن بن سهل ) (برادر فضل ) بدست فضل رسيد، در آن نوشته بود
:

(من از روى حساب نجوم دريافته ام كه تو
در روز چهارشنبه فلان ماه ، حرارت آهن و آتش را مى چشى ، از اين رو عقيده من اين است كه در همان روز، با
ماءمون و حضرت رضا(ع ) به حمام برويد، و تو حجامت كنى و روى دستت خون بريز، تا نحوست آن (حرارت آهن ) از
تو دور گردد).

حسن بن سهل براى ماءمون نيز، در اين باره نامه نوشت ، و از او خواست كه از حضرت رضا(ع ) تقاضا كند تا
باهم به حمام بروند.

ماءمون به حضور حضرت رضا(ع ) نامه نوشت كه فردا به حمام برويم ، امام رضا(ع ) جواب داد:

(من فردا حمام
نمى روم و عقيده ندارم كه تو و فضل نيز به حمام برويد).

ماءمون بار ديگر نامه نوشت و از امام رضا(ع ) در خواست كرد كه فردا به حمام برويم .

/ 534