درماندگى دانشمندان زبردست در برابر امام صادق (ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ ابن مقفع و ابى العوجاء، دو نفر از دانشمندان زبر دست عصر امام صادق (ع ) بودند، و خدا و دين را انكارمى كردند و به عنوان دهرى و منكر خدا، با مردم بحث و مناظره مى نمودند، در يكى از سالها، امام صادق (ع )در مكه بود، آنها نيز در مكه كنار كعبه بودند، ابن مقفع به ابن ابى العوجاء رو كرد و گفت :(اين مردم را مى بينى كه به طواف كعبه سرگرم هستند، هيچ يك از آنها را شايسته انسانيت نمى دانم ، جز
آن شخصيتى كه در آنجا (اشاره به مكان جلوس امام صادق عليه السلام كرد) نشسته است ، ولى غيره از او،
ديگران عده اى از اراذل و جهال و چهارپايان هستند.)ابن ابى العوجاء: ( چگونه تو تنها اين شيخ (امام صادق عليه السلام ) را به عنوان انسان با كمال ياد مى
كنى ؟)ابن مقفع : براى آنكه من با او ملاقات كرده ام ، وجود او را سرشار از علم و هوشمندى يافتم ، ولى ديگران
را چنين نيافتم .ابن ابى العوجاء: بنابراين لازم است ، نزد او بروم و با او مناظره كنم و سخن تو را در شاءن او بيازمايم
كه راست مى گويى يا نه ؟ابن مقفع : به نظر من اين كار را نكن ، زيرا مى ترسم ، در برابر او درمانده شوى ، و او عقيده تو را فاسد
كند.ابن ابى العوجاء: نظر تو اين نيست ، بلكه مى ترسى من با او بحث كنم ، و با چيره شدن بر او نظر تو را در
شاءن و مقام او، سست كنم .ابن مقفع : اكنون كه چنين گمانى درباره من دارى ، برخيز و نزد او برو، ولى به تو سفارش مى كنم كه حواست
جمع باشد، مبادا لغزش يابى و سرافكنده شوى مهار سخن را محكم نگهدار، كاملا مراقب باش تا مهار را از
دست ندهى و درمانده نشوى ...ابن ابى العوجاء برخاست و نزد امام صادق (ع ) رفت و پس از مناظره ، نزد دوستش ابن مقفع بازگشت و گفت :(ما هذا ببشر وان فى الدنيا روحانى يتحسد اذا شاء ظاهرا، و يتروح اذا شاء باطنا فهو هذا...)(اين شخص بالاتر از بشر است ، اگر دنيا روحى باشد و بخواهد در جسدى آشكار شود، و يا بخواهد پنهان
گردد همين مرد است ).