خوش حكايتى از ديدار امام زمان (ع ) - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


خوش حكايتى از ديدار امام زمان (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

او يكى از شيعيان بود و در مدائن مى زيست ، با يكى از دوستانش براى انجام مراسم حج ، به مكه رفتند، در
مكه و منى و عرفات ، در همه جا با هم بودند، براى انجام قسمتى از مراسم حج به عرفات رفتند، در آنجا ضمن
انجام عبادات خود، جوانى خوش سيما را در حال احرام ديدند كه نشانه هاى مسافر بودن او از چهره اش ديده
مى شد، در اين ميان فقيرى آمد و تقاضاى كمك كرد، آنها چيزى به او ندادند، فقير نزد آن جوان رفت و
تقاضاى كمك كرد، آن جوان چيزى از زمين برداشت و به آن فقير داد، و آن فقير براى او دعاى بسيار و عميق
كرد.

سپس آن جوان از نزد آنها برخاست و ناگهان پنهان شد، آن دو نفر مى گويند، نزد آن فقير رفتيم و گفتيم ،
عجبا آن جوان ، چه چيزى به تو داد؟

فقير ريگ طلاى دندانه دار را به ما نشان داد، كه وزن آن قريب بيست مثقال بود.

آنها در يافتند (و احتمال قوى دادند) كه آن جوان حضرت ولى عصر (عج ) بوده است ، به جستجوى او پرداختند
ولى او را نيافتند، از جمعيتى كه آن جوان در ميان آنها بود، سراغ او را گرفتند، آنها گفتند: درباره
اين جوان اطلاعى جز اين نداريم كه :

از سادات علوى است و هر سال پياده به حرم مى آيد و در مراسم حج
شركت مى كند. (379)

/ 534