قضاوت سليمان ، و جانشينى او از داود(ع ) - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


قضاوت سليمان ، و جانشينى او از داود(ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت داود(ع ) (از پيامبران خدا بود سالها در ميان قوم خود، به هدايت مردم پرداخت ، در اواخر عمر) از
طرف خدا به او وحى شد:

(از خاندان خود، وصى و جانشين براى خود تعيين كن ).

حضرت داود(ع ) چندين فرزند(از همسران مختلف ) داشت ، يكى از پسرانش نوجوانى بود كه مادر او نزد حضرت
داود(ع ) به سر مى برد، و داود(ع ) مادر او را(كه يكى از همسرانش بود) دوست داشت .

حضرت داود(ع ) پس از دريافت وحى مذكور، نزد آن همسرش آمد، و به او گفت :

(خاندان به من وحى كرده تا از
خاندانم ، يكى از آنها را براى خود وصى و جانشين قرار دهم ).

همسر داود: خوب است كه آن وصى ، پسر من باشد.

داود: من نيز، قصدم همين بود، ولى در علم حتمى خدا گذشته كه وصى من (سليمان ) (پسر ديگرم ) هست .

از سوى خدا وحى ديگرى به داود(ع ) شد كه قبل از رسيدن فرمان من شتاب نكن .

از اين وحى ، چندان نگذشت كه دو نفر مرد كه با هم مرافعه و نزاع داشتند به حضور حضرت داود(ع ) براى
قضاوت آمدند، آنها به داود(ع ) گفتند: يكى از ما دامدار است ، و ديگرى باغدار مى باشد.

خداوند به داود(ع ) وحى كرد: پسران خود را نزد خود جمع كن و به آنها بگو هر كس در ميان شما در مورد نزاع
اين دو نفر باغدار و دامدار، قضاوت صحيح كند او وصى تو بعد از تو است .

حضرت داود (ع ) پسران خود را نزد خود جمع كرد و ماجرا را به آنها گفت ، آنگاه باغدار و دامدار، جريان
دعواى خود را چنين بيان كردند.

باغدار: گوسفندهاى اين مرد دامدار به ميان زراعت من آمده اند و به زراعت من صدمه زده اند.

دامدار: من اطلاع نداشتم ، آنها حيوانند و خودشان به محل زراعت او رفته اند.

در ميان پسران داود(ع ) هيچكدام سخنى نگفت ، جز سليمان (ع ) كه به باغدار (صاحب باغ درخت انگور) فرمود:

(اى باغدار! گوسفندان اين مرد، چه وقت به باغ تو آمده اند؟).

باغدار: شبانه آمده اند.

سليمان : ( خطاب به دامدار) اى صاحب گوسفندان ، من قضاوت كردم كه بچه ها و پشم امسال گوسفندان تو، مال
باغدار است (زيرا دامدار در شب ، لازم بود كه گوسفندان خود را حفظ و كنترل كند).

داود(ع ) به سليمان گفت : چرا قضاوت نكردى كه صاحب گوسفند گوسفندان خود را به باغدار بدهد؟ با اينكه
علماى بنى اسرائيل پس از قيمت گذارى و سنجش دريافته اند كه قيمت گوسفندهاى صاحب گوسفند برابر قيمت
انگور(آن سال ) باغ است .

سليمان : قضاوت من از اين رو است كه درختهاى انگور از ريشه ، قطع و نابود نشده اند، و تنها بار و ميوه
آنها خورده شده است ، و سال آينده بار مى دهند.

خداوند به داود(ع ) وحى كرد، قضاوت صحيح در اين حادثه ، همان قضاوت سليمان (ع ) است ، اى داود! تو چيزى
را خواستى و ما چيزى ديگرى را(تو خواستى كه پسرت كه مادرش را دوست دارى ، جانشين تو گردد، ولى ما
خواستيم ، سليمان (ع ) وصى تو شود).

حضرت داود(ع ) نزد همسر مورد علاقه آمد و گفت :

(ما چيزى را خواستيم و خدا چيز ديگر را خواست ، جز آنچه
را كه خدا مى خواهد، واقع نمى شود، ما در برابر فرمان الهى تسليم و خشنود هستيم .)

آنگاه امام صادق (ع ) پس از بيان اين داستان ، فرمود:

ماجراى امامان و اوصياء نيز همين گونه است ،
آنها حق ندارند از امر خدا تجاوز نمايند و مقام امامت را از صاحبش گرفته و به ديگرى بدهند. (111)

/ 534