امام حسن (ع ) در راه مكه و خبر از آينده - داستان های اصول کافی نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


امام حسن (ع ) در راه مكه و خبر از آينده

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در يكى از سالها، امام حسن مجتبى (ع ) پياده از مدينه به مكه رهسپار شد، به طورى كه پاهايش آماس كرد،
در مسير راه ، يكى از خدمتكاران عرض ‍ كرد:

(اگر سوار شوى ، اين آماس رفع مى گردد).

امام حسن : (نه ، وقتى كه به منزگاه بعدى رسيديم ، سياه پوستى نزد تو آيد و روغنى همراه دارد، تو آن
روغن را او بخر چانه نزن ).

خدمتكار: پدر و مادرم به قربانت ، ما به هيچ منزلگاه وارد نشده ايم كه به دوافروشى برخورد كنيم .

امام حسن : آن مرد در نزديك منزلگاه بعد، است .

خدمتكار مى گويد: حدود يك ميل (دو كيلومتر) از آنجا گذشتيم ، ناگاه آن سياه پوست پيدا شد، امام به من
فرمود: نزد اين مرد برو و روغن از او بگير و قيمت آن را به او بده .

خدمتكار نزد سياه پوست رفت و تقاضاى روغن كرد.

سياه پوست : اين روغن را براى چه كسى مى خواهى ؟

خدمتكار: براى حسن بن على (ع ).

سياه پوست : خواهش مى كنم مرا نزد آن حضرت ببر.

خدمتكار موافقت كرد و با سياه پوست به حضور امام حسن (ع ) آمدند، سياه پوست عرض كرد:

پدر و مادرم به
فدايت ، من نمى دانستم كه روغن را براى شما مى خواهد، اجازه بده قيمتش را نگيرم ، زيرا من غلام شمايم
، از خدا بخواهيد به من پسرى سالم عنايت كند كه دوست شما اهلبيت (ع ) باشد، زيرا وقتى كه از نزد همسرم
جدا شدم ، درد زائيدن داشت .

امام حسن : به خانه ات برو كه خدا پسرى سالم به تو عطا فرموده است و او از شيعيان ما است (212) (اين پسر
همان شاعر معروف و مبارز و دوست مخلص اهلبيت (ع ) يعنى (سيد حميرى )شد، كه به نقل بعضى از 2300 قصيده
در شاءن خاندان رسالت سروده است ... (213)

/ 534