امام رضا(ع ) به طور ناشناس در كنار جنازه پدر - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام رضا(ع ) به طور ناشناس در كنار جنازه پدر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

خدمتكار خانه امام كاظم (ع ) به نام (مسافر) مى گويد: هنگامى كه امام كاظم (ع ) را (به فرمان هارون
الرشيد از مدينه به سوى بغداد) مى بردند، آنحضرت به فرزندش امام رضا(ع ) فرمود:

(هميشه تا وقتى كه
زنده ام ، در خانه من بخواب تا هنگامى كه خبر (وفات من ) به تو برسد)

ما هر شب بستر حضرت رضا(ع ) را در دالان خانه مى انداختيم و آن حضرت بعد از شام مى آمد و در آنجا مى
خوابيد، و صبح به خانه خود مى رفت ، اين روش تا چهار سال ادامه يافت ، در اين هنگام در شبى از شبها
بستر حضرت رضا(ع ) را طبق معمول انداختند، ولى او دير كرد و تا صبح نيامد، اهل خانه نگران و هراسان
شدند، و مانيز از نيامدن آن حضرت ، سخت پريشان شديم ، فرداى آن شب ديدم ، آن حضرت آمد و به ام احمد
(كنيز برگزيده و محترم را از امام كاظم عليه السلام ) رو كرد و فرمود:

(آنچه پدرم به تو سپرده نزد من
بياور).

ام احمد (از اين سخن دريافت كه امام كاظم (ع ) وفات كرده است ) فرياد كشيد و سيلى به صورتش زد و گريبانش
را چاك كرد و گفت :

(به خدا مولايم وفات كرد).

حضرت رضا(ع ) جلو او را گرفت و به او فرمود:

(آرام باش ، سخن خود را آشكار نكن و به كسى نگو تا به حاكم
مدينه خبر برسد).

/ 534