ملاقات مرد يمنى (فرزند حبابه و البيه ) با امام حسن عسكرى (ع ) - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


ملاقات مرد يمنى (فرزند حبابه و البيه ) با امام حسن عسكرى (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابو هاشم جعفرى مى گويد: در حضور امام حسن عسكرى (ع ) بودم ، يك نفر از اهل يمن اجازه ورود طلبيد، سپس
به محضر آن حضرت آمد، ديدم مردى فربه ، بلند قامت و تنومند است ، هنگام ورود، به عنوان امامت بر امام
حسن (ع ) سلام كرد، امام حسن (ع ) جواب سلام او را داد و به او فرمود:

(بنشين ، او نزد من نشست ، من پيش
خود مى گفتم : اى كاش مى دانستم كه اين شخص كيست ؟)

امام حسن (ع ) (بى آنكه از او سؤ ال كند) فرمود:

اين شخص فرزند همان بانوى عرب است (يعنى حبابه والبيه )

كه سنگ كوچكى دارد و پدرانم با انگشتر خود آن را مهر كرده اند، و اكنون آن را نزد من آورده تا من نيز
آن را مهر كنم .

سپس امام حسن (ع ) به آن مرد يمنى فرمود:

(آن سنگ كوچك را بده ).

او سنگ كوچكى را بيرون آورد كه يك طرف آن صاف بود، امام حسن (ع ) آن را گرفت و انگشتر خود را بر آن زد،
كه جاى انگشتر بر آن سنگ نقش ‍ بست ، گوئى اكنون نقش آن انگشتر كه (الحسن بن على ) بود در برابر
چشمم مى باشد.

ابو هاشم مى گويد: من به آن مرد يمنى گفتم : تا كنون آيا امام حسن (ع ) را ديده اى ؟ او جواب داد: نه به
خدا سوگند، سالها مشتاق ديدارش بودم تا اينكه همين ساعت جوان ناشناسى نزد من آمد و مرا به اينجا
آورد، سپس ‍ آن مرد يمنى برخاست در حالى كه مى گفت :

رحمت و بركت خدا بر شما خاندان باد كه دودمانى
هستيد بعضى از شما، فضائل را از بعضى ديگر به ارث مى بريد، سوگند به خدا كه نگهدارى و اداى حق شما
همانند نگهدارى و اداى حق امير مؤ منان على (ع ) و امامان بعد از او (صلوات خدا بر همه آنها) واجب است ،
سپس او از آنجا رفت ، و من ديگر تا آخر عمر او را نديدم .

ابو هاشم گفت : (وقتى كه او هنوز نرفته بود) از او پرسيدم : نامت چيست ؟

گفت : نام من (مهجع بن صلت بن عقبة بن سمعان بن غانم بن ام غانم ) (حبابه ) همان زن يمنى صاحب سنگ كوچك
است كه اميرالمؤ منان على (ع ) و نوادگانش تا حضرت رضا(ع ) آن سنگ را مهر كرده اند (و نقش ‍ مهر آنها در
سنگ باقى مانده است ) (352)

/ 534