گفتار پرمحتواى مردى ناشناس كنار خانه على (ع ) - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


گفتار پرمحتواى مردى ناشناس كنار خانه على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روز شهادت حضرت على(ع )، سراسر كوفه يكپارچه عزا شد، به طورى كه يادآور رحلت رسول اكرم (ص ) در مدينه
بود، دهشت و اضطراب ،مردم را فرا گرفت ناگهان ديدند گريان و شتابان در حالى كه مى گفت :

انا لله و
انا اليه راجعون به پيش آمد، مردم او را نمى شناختند (گويا حضرت خضر(ع ) بود) و فرياد مى زد:

امروز رشته
خلافت نبوت بريده شده ، تا به در خانه على (ع ) آمد(با سوز و گداز پر معنى و حماسه انگيزى ، خطاب به على
(ع ) چنين گفت :)

خدايت رحمت كند اى ابوالحسن !

تو در گرايش به اسلام ، از همه پيشروتر، و در يقين استوارتر و ترسناكتر
از همه به خدا، بيش از همه رنج كشيدى ، و از همه بيشتر از رسول خدا(ص ) پاسدارى نمودى ، امين ترين مردم
در ميان اصحاب ، و بافضيلتتر، از همه بودى ، در سابقه از همه سبقت گيرنده تر، و در درجه از همه بلند
مقامتر، و نزديكتر از همه به پيامبر(ص ) و در خصلتهاى انسانى از همگان به رسول خدا، شبيه تر، و در
پيشگاه آن حضرت از همه شريفتر و گرامى تر بودى .

خداوند از جانب اسلام و پيامبر(ص ) و مسلمين ، به تو جزاى نيك دهد، آن هنگام كه اصحاب پيامبر(ص ) ناتوان
بودند تو توانا بودى ، آن هنگام كه آنها در جبهه جنگ ، خوارى و زبونى نشان مى دادند تو مرد ميدان بودى
، و آن وقت كه آنها در جبهه جنگ ، خوارى و زبونى نشان مى دادند تو مرد ميدان بودى ، و آن وقت كه آنها
سستيى كردند، تو برپا خاستى ، روش رسول خدا(ص ) را به طور جدى پى گرفتى ، آنگاه كه اصحاب پيامبر(ص ) به
اين سو و آن سو رفتند، تو در جاده راست ، استوار ماندى و خليفه راستين بود، هيچگاه ضعف نشان ندادى ...

تو همچون كوه بودى ، كوهى ستبر و استوار كه در برابر طوفان ، نلغزد، و چنان بودى كه پيامبر(ص ) در شاءن
تو فرمود:

(در رفاقت و آنچه دارد، امين ترين مردم است )

و نيز فرمود:(از لحاظ بدن ، ضعيف و در انجام
امر خدا نيرومند مى باشد)...

اى كسى كه در پرتو وجودت ، راه راست روشن شد، و مسائل مشكل ، آسان گرديد، و شعله هاى آتش (فتنه ها)
خاموش شد، اسلام نيرو گرفت ، و فرمان خدا آشكار گرديد، اسلام و مؤ منان از بركت وجود تو، استوار و
سربلند، و بسيار گسترش يافت .

با رفتنت ، جانشينانت را در رنج و غمى جانكاه فرو بردى ، تو بزرگتر از آن هستى كه سوگ فراقت با گريه
جبران گردد، مصيبت فراق تو، در آسمان بسيار بزرگ جلوه كرد، و در زمين ، انسانها را خورد نمود انا لله
و انا اليه راجعون ، ما تسليم قضاى الهى هستيم ، سوگند به خدا، مسلمانان هرگز كسى را از دست ندهند كه
مانند تو باشد، تو براى مؤ منان ، پناه و سنگر و كوهى سربلند و خلل ناپذير، و بر كافران شراره خشم
بودى ، خدا تو را به پيامبرش برساند، و ما را در پاداش تو شريك سازد، و بعد از تو گمراه نسازد....

آن مرد ناشناس ، همچنان ، با سوز دل سخن مى گفت ، و در طول گفتار او، همه مردم حاضر، سراپا گوش بودند و
سخن او را مى شنيدند، تا اينكه سخن او تمام شد، و سخت گريست ، حاضران همه گريستند، سپس او را نديديد،
به جستجويش پرداختند، پيدايش نكردند(210) .

(شايد خضر بود يا جبرئيل يا فرشته اى ديگر، هر كه بود، درد
آشنا و رنج كشيده بود، و خلاء وجود پر بار على (ع ) را به خوبى احساس كرده بود، و با تمام وجود دريافته
بود كه ديگر صداى اذان على (ع ) به گوش نمى رسد از مناجات او ندائى نمى آيد و صداى رعد آساى او در ميدان
جنگ شنيده نمى شوند و...).

/ 534