خبر امام كاظم از آينده - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خبر امام كاظم از آينده

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابو خالد مى گويد: مهدى عباسى (سومين خليفه عباسى ) دستور جلب امام كاظم (ع ) را داده بود، و ماءمورين
او، آن حضرت را (از مدينه به بغداد) نزد او مى بردند، در منزلگاه زباله من با آن حضرت سخن مى گفتم ، به
من فرمود:

چرا اندوهگين هستى ؟

گفتم : چگونه اندوهگين نباشم با اينكه شما را نزد اين طاغوت (مهدى عباسى) مى بردند، و نمى دانم چه بر
سرت مى آيد؟

فرمود: در اين سفر آسيبى به من نمى رسد، وقتى كه فلان ماه فرا رسيد در فلان روز، و فلان مكان خود را به
من برسان .

من دقيقه شمارى مى كردم تا آن روز فرا رسيد، در همان روز خود را به آن محل رساندم ، نزديك بود خورشيد
غروب كند، ديدم از امام كاظم (ع ) خبرى نيست ، شيطان در دلم وسوسه كرد و ترسيدم در مورد سخن امام (كه
فلان ساعت در فلان جا با من ملاقات كن ) شك نمايم ، كه ناگاه چشمم به يك سياهى خورد، كه از سوى عراق مى
آمد، جلو رفتم ديدم امام كاظم (ع) جلو قافله بر استرى سوار شده است و به من فرمود:

اى ابا خالد! گفتم : بله ، اى پسر رسول خدا!
فرمود:

(لا تشكن ود الشيطان انك شككت . البته شك نكن ، زيرا شيطان دوست دارد كه شك كنى ).

عرض كردم : شكر خدا را كه شما را از گزند طاغوت حفظ كرد.

فرمود: مرا بار ديگر به سوى آنها باز مى گردانند، كه در اين بازگشت خلاص ‍ نشوم (و با اين سخن اشاره به
دستگيرى خود به دستور هارون نمود، كه در زندان او، به شهادت خواهد رسيد). (274)

/ 534