نهى امام كاظم (ع ) و امام صادق (ع ) از قياس
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ سماعة بن مهران مى گويد: به حضور امام كاظم (ع ) رفتم و عرض كردم : خداوند كار تو را سامان بخشد، ماگروهى از شيعيان به گردهم اجتماع مى كنيم ، هر مطلبى كه پيش مى آيد، هر گاه حكم آن را ندانيم ، با هم
درباره آن مذاكره مى نمائيم ، نزد خود نوشته اى (شامل مسائل ) داريم كه اين هم از لطف شما است كه خدا به
ما عطا كرده ، وقتى كه مساءله كوچكى پيش مى آيد و حكمش را نمى دانيم ، پس از مذاكره ، نظير آن مساءله
را كه حكمش معلوم است نزد خود داريم ، آن مساءله را كه حكمش معلوم نيست به مساءله اى كه حكمش معلوم
شده ، قياس و سنجش مى نمائيم ، و مساءله را كشف مى كنيم .امام كاظم (ع ) فرمود: (شما را با قياس (در احكام ) چه كار؟ همانا گذشتگان شما به خاطر قياس ، هلاك
شدند) سپس فرمود: هنگامى كه حكم مطلبى نزد شما مجهول ماند، در اين - اشاره به لبهاى خود- بجوئيد (
يعنى از ما بپرسيد ما پاسخ شما را بدهيم ) خدا ابوحنيفه را لعنت كند كه مى گفت : على (ع ) چنان گفت ، من
چنين مى گويم ، اصحاب چنان گفتند و من چنين مى گويم ، سپس فرمود: اى سماعة !
آيا هيچگاه در مجلس
ابوحنيفه بوده اى ؟گفتم : (نه ، ولى اين سخن او است ) (كه مى گفت على (ع ) چنين مى گويد، و من چنين مى گويم ...)سپس پرسيدم : آيا پيامبر (ص ) احكام تمام نيازهاى مردم را آورد؟امام كاظم (ع ) فرمود: (آرى ، و آنچه را تا قيامت به آن نياز دارند آورد).گفتم : آيا چيزى هم از بين رفت ؟فرمود: نه ، همه نزد اهلش محفوظ است . (21)روزى ابوحنيفه به حضور امام صادق (ع ) آمد، آن حضرت به او فرمود: به من خبر رسيده كه تو قياس مى كنى ؟ابو حنيفه گفت : آرى .امام صادق (ع ) فرمود: قياس نكن ، چرا كه نخستين شخصى كه قياس كرد، ابليس بود، آن هنگام كه از طرف
خدا ماءمور سجده بر آدم (ع ) شد، گفت : خدايا تو مرا از آتش آفريدى ، ولى آدم (ع ) را از گل خلق نمودى
، آنگاه بيش آتش و گل قياس كرد (و گفت آتش از گل ، برتر است ، پس من آدم را سجده نمى كنم )، اگر او
نورانيت معنوى خلقت آدم را با نور و روشنايى آتش ، قياس مى كرد، مى دانست كه كداميك از اين دو نور، بر
ديگرى برترى دارد، و پاكيزگى نور معنوى را بر نور آتش مى فهميد.(22)