معجزه از امام رضا(ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ ابراهيم بن موسى مى گويد: از امام رضا(ع ) طلب داشتم و اسرار و پافشارى مى كردم كه طلب مرا بدهد، و آنحضرت از من مهلت مى خواست و وعده مى داد.روزى آن حضرت به استقبال والى مدينه مى رفت ، من همراهش بودم ، وقتى كه نزديك قصر فلان رسيد، در آنجا
در سايه درختها فرود آمد، من هم در آنجا پياده شدم ، و غير از ما كسى در آنجا نبود، به امام رضا(ع ) عرض
كردم : (قربانت گردم ، عيد نزديك است و به خدا كه من پولم ته كشيده ، طلب مرا بده ).حضرت رضا(ع ) با تازيانه اش ، محكم زمين را خراش و شيار داد، سپس دست برد و از لاى آن شيار، شمش طلائى
را در آورد و به من داد و فرمود: (اين را ببر و از آن بهره بردارى كن ، و آنچه كه ديدى مخفى كن ). (301)