مهربانى و كرم امام رضا(ع ) به مؤ منى درمانده
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْغفارى مى گويد: مردى از خاندان ابورافع غلام پيامبر(ص )، كه نامش (طيس ) بود، از من طلبى داشت ، و
آن را مطالبه مى كرد، و اصرار مى ورزيد، مردم نيز او را كمك مى كردند، چون خود را درمانده يافتم و
ديدم او دست بردار نيست (و دست من نيز خالى است و نمى توانم طلب او را بپردازم ) نماز صبح را در مسجد
مدينه خواندم و تصميم گرفتم به امام رضا(ع ) كه در آن وقت در عريض (روستايى نزديك مدينه ) بود، پناه
ببرم ، به عريض رفتم ، وقتى كه به نزديك خانه آن حضرت رسيدم ، ديدم آن حضرت بر الاغى سوار است ، و
خجالت كشيدم به محضرش بروم ، حضرت به طرف من آمد وقتى كه به من رسيد ايستاد و نگاه كرد، سلام كردم ،
ماه رمضان بود، عرض كردم : (قربانت گردم غلام شما طيس از من طلبى دارد و در دريافت آن پافشارى مى كند
و مرا رسوا كرده است ).من پيش خود گفتم ، حضرت رضا(ع ) به طيس مى گويد، به غفارى مهلت بده ، و اصلا نگفتم كه طيس چقدر پول از من
مى خواهد.امام رضا(ع ) به من فرمود: بنشين تا برگردم ، نماز مغرب را خواندم و روزه هم بودم كه هنوز افطار هم
نكرده بودم ، سينه ام تنگ شده بود، خواستم برگردم كه ديدم امام رضا(ع ) در حالى كه مردم در گردش بودند
و گداها سر راهش نشسته بودند آمد، او به آنها انفاق مى كرد، تا اينكه از آنها گذشت و وارد خانه شد و
سپس بيرون آمد، مرا طلبيد، به حضورش رفتم ، با هم وارد خانه شديم ، و كنار هم نشستيم و درباره اين
مسيب امير مدينه كه بسيارى اوقات درباره او با آن حضرت سخن مى گفتم گفتگو كرديم ، سپس فرمود: (گمان
ندارم كه هنوز افطار كرده باشى ؟)