نفرين امام صادق (ع ) در مورد فرماندار ستمگر - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نفرين امام صادق (ع ) در مورد فرماندار ستمگر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(داود بن على ، فرماندار مدينه از جانب عبدالله سفاح (اولين خليفه عباسى ) بود، كه بيشتر از سه ماه
حكومت نكرد، او يكى از غلامان آزاد كرده و دوستان نزديك و شاگردان ممتاز امام صادق (ع ) به نام (معلى
بن خنيس ) را دستگير كرد، و به او گفت:

(ليست نام شيعيان را به من بده )، (معلى بن خنيس )، نام
آنها را فاش نساخت و با كمال قاطعيت گفت :

اگر شيعيان ، زير قديمهايم باشند، قدمم را بر نمى دارم ،
داود فرمان داد، گردن او را با شمشير زدند، و پيكر مطهر او را به دار آويزان كردند، و آنچه از اموال
امام صادق (ع ) در نزد او بود، مصادره نمودند).

هنگامى كه امام صادق (ع ) از شهادت جانگداز معلى بن خنيس با خبر شد، فرمود:

(قطعا داود را نفرين مى كنم
، كه غلام آزاد كرده مرا كشته و اموال مرا ضبط كرده است ).

اين خبر به فرماندار (داود بن على ) رسيد، براى امام صادق (ع ) پيام داد:

(آيا به نفرين خود تهديد مى
كنى ؟) (من از اين تهديدها نمى ترسم ).

معتب (يكى از خدمتكاران امام صادق عليه السلام ) مى گويد:

امام صادق (ع ) همواره در حال ركوع و سجود
بود، هنگامى كه وقت سحر فرا رسيد، شنيدم در سجده خود چنين مى گفت :

(خدايا! از تو درخواست مى كنم به قدرت نيرومندت ، و به مقام جلال سختت كه همه مخلوقات در برابر آن
جلال ، خوار هستند، اينكه صلوات بفرستى بر محمد و اهل بيت او، و اينكه (داود بن على ) را هم اكنون (به
عذابت ) بگيرى ).

هنوز آن حضرت ، سرش را از سجده بلند نكرده بود، كه صداى شيون را از خانه داود بن على ، شنيديم ، امام
صادق (ع ) فرمود:

(من به دعائى ، او را نفرين كردم كه خداوند فرشته اى را به سوى او فرستاد كه عصائى
آهنين را بر سر او زد به طورى كه از آن ضربت ، مثانه او شكافته شد، و مرد) (63)

/ 534