نمونه اى از خوش اخلاقى پيامبر(ص ) - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


نمونه اى از خوش اخلاقى پيامبر(ص )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادق (ع ) به يكى از شاگردانش به نام (بحر سقا) فرمود:

حسن الخلق يسر.

(نيك خلقى ، موجب آسانى و آسودگى است ).

آنگاه فرمود: مى خواهى سرگذشتى را كه همه مردم مدينه مى دانند، براى تو بيان كنم ؟

بحر سقا گفت : آرى .

امام : روزى رسول خدا (ص ) در مسجد مدينه ، نشسته بود، جمعى از اصحاب نيز بودند، كنيزى از مسلمانان
مدينه ، به حضور آن حضرت آمد، و خم شد، بى آنكه سخنى بگويد: پيراهن پيامبر(ص ) را گرفت .

پيامبر (ص ) به خاطر آن زن برخاست ، ولى كنيز چيزى نگفت ، پيامبر(ص ) نيز چيزى نفرمود، و اين موضوع ، سه
بار تكرار شد، آنگاه كنيز، رشته اى از جامه آن حضرت را برگرفت و از آنجا رفت .

مردم به او گفتند: (خدا تو را چنين و چنان كند كه رسول خدا(ص ) را سه بار نگهداشتى ، ولى سخنى نگفتى ،
آن حضرت هم چيزى نمى گفت ، تو از او چه مى خواستى ؟).

كنيز گفت : من بيمار در خانه داشتم ، اهل خانه فرستادند تا رشته اى از لباس ‍ پيامبر(ص ) را به عنوان
شفا براى بيمارم برگيرم و نزد بيمار بياورم ، و چون خواستم رشته را برگيرم ، آن حضرت برخاست و مرا
ديد، من شرم كردم كه رشته را در حالى كه مرا مى بيند بر گيرم ، و نمى خواستم درباره گرفتن آن رشته ، با
آن حضرت مشورت نمايم ، سرانجام (دربار چهارم ) توفيق يافتم و رشته را بر گرفتم . (147)

/ 534