فراق يوسف و بنيامين ، از يعقوب ، چرا؟ - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


فراق يوسف و بنيامين ، از يعقوب ، چرا؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

هنگامى كه برادران يوسف (ع ) حضرت يوسف (ع ) را از يعقوب جدا كردند و بعد از مدتى همان برادران ،
بنيامين (برادر تنى يوسف ) را از پدر گرفتند و به مصر بردند و بدون او باز گشتند، يعقوب بسيار آزرده دل
و شكسته شد و عرض كرد:

(خدايا! آيا به من رحم نمى كنى ؟ چشمم را كه گرفتى و فرزندم را كه بردى ؟!)

خداوند به يعقوب (ع ) وحى كرد: اگر يوسف و بنيامين را ميرانده باشم براى تو زنده خواهم كرد، تا شما
را كنار هم جمع كنم :

ولكن تذكر الشاة التى ذبحتها و شويتها و اكلت و فلان و فلان الى جانبك صائم لا تنله منها شيئا .

(ولى آيا گوسفند را به ياد دارى كه ذبح كرده و بريان نمودى و خوردى ، اما فلانى و فلانى در همسايگى
تو روزه بودند، از گوشت آن چيزى به آنها ندادى ؟!)

بعد از اين وحى ، در هر چاشتى ، هميشه در خانه يعقوب (ع ) تا يك فرسخى اطراف آن ، جار مى زدند، كه هر كس
شام مى خواهد به خانه يعقوب بيايد.(521)

/ 534