استجابت دعاى امام جواد(ع ) و شكرانه امام هادى (ع ) - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


استجابت دعاى امام جواد(ع ) و شكرانه امام هادى (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(در عصر امام جواد(ع ) و امام هادى (ع ) ،يكى از افرادى كه از دشمنان آل محمد(ص ) بود و موجب مزاحمت براى
آنان مى شد شخصى به نام (عمر از خاندان فرج ) بود، كه با چپاول و رشوه و دزدى ، ثروت زيادى براى خود
انباشته بود، و به عنوان سرمايه دار ياغى و قلدر آن عصر، خوانده مى شد، وى به خاطر نفوذى كه در حكومت
طاغوتى بنى عباس داشت مدتى فرماندار مدينه شد، و نسبت به خاندان نبوت ، بسيار خشن بود او گستاخى را
به جائى رسانيد كه روزى با كمال پر روئى به امام جواد(ع ) گفت :

(به گمانم تو مست هستى ).

امام جواد(ع ) گفت :

(خدايا تو مى دانى كه من امروز را براى رضاى تو روزه داشتم ، طمع غارت شدن و خوارى
اسارت را به عمربن فرج بچشان )

طولى نكشيد كه در سال 233 ه - ق متوكل بر او غضب كرد، و دستور به عنوان ماليات ، 120 هزار دينار از او و 150
هزار دينار از برادرش گرفت ، و بار ديگر بر او غضب كرد و دستور داد هر چه مى توانند بر پشت گردن او
ضربه بزنند، شش هزار پس گردنى بر او زدند، بار سوم بر او غضب كرد، كشان كشان او را به بغداد بردند و
همانجا اسير بود تا از دنيا رفت ) (عدو شد سبب خير، اگر خدا خواهد) (334)

اكنون به داستان زير توجه كنيد:

محمد بن سنان مى گويد: به حضرت امام هادى (ع ) رسيدم ، فرمود:

(آيا براى آل فرج ، پيش آمدى شده است ؟)

عرض كردم : آرى عمر بن فرج فوت كرد.

حضرت فرمود: الحمدلله ، و تا 24 بار شمردم كه به شكرانه مرگ عمر بن فرج ، گفت : الحمد لله .

عرض كردم : (اى آقاى من ، اگر مى دانستم كه شما، اين گونه از اين خبر من خوشحال مى شويد، پا برهنه و
دوان دوان نزد تو مى آمدم و خبر را مى دادم ).

امام هادى (ع ) فرمود: (آرى ، او به پدرم نسبت مستى داد، پدرم او را نفرين كرد كه به غارت و ذلت و اسارت
، گرفتار گردد، طولى نكشيد كه همه اموالش را غارت كردند و او را اسير كرده و به ذلت انداختند و اكنون
نيز مرده است ، خداوند او را رحمت نكند، خداوند از او انتقام گرفت ، و همواره انتقام دوستانش را از
دشمنانش مى گيرد) (335)

/ 534