راز گوئى امام رضا(ع ) با شخصى ناپيدا - داستان های اصول کافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان های اصول کافی - نسخه متنی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


راز گوئى امام رضا(ع ) با شخصى ناپيدا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حكيمه دختر امام كاظم (ع ) مى گويد:

برادرم حضرت رضا(ع ) را ديدم در انبار هيزم ايستاده و آهسته سخن مى
گويد، من كسى را در آنجا غير از حضرت رضا(ع ) نمى ديدم ، تا اينكه به آن حضرت عرض كردم :

(با چه كسى
گفتگو مى كردى ؟)

امام رضا: اين شخص عامر زهرانى (از بزرگان جن ) است ، نزد من آمده و سؤ ال مى كند و از بعضى شكايت مى
نمايد.

حكيمه : اى مولاى من ، دوست دارم سخن او را بشنوم .

امام رضا: اگر تو سخن او را بشنوى تا يك سال (بر اثر ترس و هراس ) تب مى كنى .

حكيمه : در عين حال دوست دارم صداى او را بشنوم .

امام رضا: بشنو.

حكيمه : من گوش دادم ، صدائى مانند سوت شنيدم و تا يكسال به تب مبتلا گشتم . (315)

/ 534