داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 334
نمايش فراداده

خريدارى گوسفند براى عيد قربان ، و معجزه اى ديگر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ماه ذيحجه نزديك انجام مراسم حج بود، (اسحاق بن جلاب ) مى گويد (به دستور امام هادى ) گوسفندهاى بسيار، خريدم ، آنها را به اصطبلى كه در منزل امام بود آوردم ، سپس مرا خواست ، و آن گوسفندان را از آن اصطبل به جاى وسيعى انتقال داد، در آنجا همه گوسفندان را بين مردم و بستگانش ‍ تقسيم نمود، (تا براى مراسم عيد قربان ، گوسفند فراوانى در دسترس ‍ باشد)

سپس من در روز هشتم ذيحجه از آن حضرت خواستم اجازه دهد تا (از سامره ) به بغداد نزد پدرم بروم ، آن بزرگوار به من نوشت :

(فردا در نزد ما بمان ، سپس برو).

من روز عرفه (نهم ) در سامره ماندم و شب عيد قربان در ايوان خانه امام هادى (ع ) خوابيدم ، هنگام سحر، آن جناب نزد من آمد و فرمود:

(اى اسحاق برخيز) برخاستم و چشمم را گشودم ناگاه خود را در خانه ام در بغداد ديدم ، نزد پدرم رفتم و در كنار دوستان و آشنايان نشستم ، به آنها گفتم :

(روز عرفه (نهم ) در سامره بودم و اكنون روز عيد به بغداد آمدم ) (345) با اينكه فاصله سامره تا بغداد بسيار است .