داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 354
نمايش فراداده

اخبار امام حسن از حوادث پنهانى ، و بزرگوارى آن حضرت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اسماعيل بن احمد نوه عبدالله بن عباس مى گويد:

(سر راه امام حسن عسكرى (ع ) نشستم ، وقتى كه از نزديك عبور مى كرد، به پيش رفتم و از فقر و نياز خود شكايت كردم و در خواست كمك نمودم و گفتم : به خدا يك درهم بيشتر ندارم ، صبحانه و شام نيز ندارم ).

آن حضرت فرمود: (به نام خدا، سوگند دروغ مى خورى ، تو 200 درهم زير خاك پنهان كرده اى ، من اين سخن را به خاطر اينكه چيزى به تو نبخشم نمى گويم )

سپس به غلامش فرمود: (هر چه همراه دارى به اسماعيل بده ).

غلامش صد دينار به من داد.

سپس امام حسن (ع ) به من فرمود:

(اين را بدان كه هرگاه احتياج بسيارى به آن دينارهائى كه در زير خاك نهاده اى پيدا كردى ، از آنها محروم خواهى شد).

اسماعيل مى گويد: همان گونه كه امام حسن (ع ) فرموده بود، همانطور شد، زيرا 200 دينار در زير خاك پنهان نموده بودم ، تا براى آينده ام پس انداز باشد، مدتى گذشت نياز شديد به آن پيدا نمودم ، رفتم تا آن را از زير خاك بيرون آورم ، خاك را رد كردم ديدم پولها نيست ، معلوم شد پسرم اطلاع پيدا كرده ، و آن پولها را از آنجا برداشته و فرار كرده است ، چيزى از آن پولها به دستم نرسيد و طبق فرموده امام حسن (ع ) در حالت شديد نياز از آن پولها محروم شدم . (364)