داستان های اصول کافی

محمد بن یعقوب کلینی؛ گردآورنده: محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 534/ 426
نمايش فراداده

فروتنى نجاشى پادشاه حبشه ، به عنوان شكر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

(عصر پيامبر(ص ) بود، در سالهاى آغاز بعثت ، مسلمانان شديدا در خطر مشركان بودند، سر انجام جمعى از مسلمانان (حدود هشتاد نفر) به سرپرستى جعفر طيار، برادر حضرت على (ع )، به حبشه پناهنده شدند، زيرا شاه آنجا به نام (اصحمة بن بحر) كه با لقب (نجاشى ) خوانده مى شد، زمامدار عادل و مسيحى بود، جعفر و همراهان ، پانزده سال در حبشه ماندند، سپس به مدينه مهاجرت كردند)

امام صادق (ع ) فرمود: روزى نجاشى براى جعفر و همراهانش پيام داد كه نزد من بيائيد، جعفر و همراهان به نزد نجاشى رفتند، ديدند او در يكى از اطاقهاى خانه اش روى خاك زمين نشسته ، و لباس كهنه پوشيده است ، جعفر(ع ) مى گويد:

وقتى كه او را به آن حال ديديم ، از او ترسيديم (كه مبادا كه مثلا ديوانه شده باشد)، وقتى كه چهره پريده ما را ديد گفت :

الحمد لله الذى نصر محمدا و اقرَّ عينه ، الا ابشركم .

(حمد و سپاس خداوندى را كه محمد(ص ) را يارى كرد، و چشمش را روشن نمود، آيا شما را مژده ندهم ؟)

جعفر: پادشاه بشارت بده .